متن بارانی قشنگ (جملات و اشعار بسیار زیبا و احساسی درباره هوای بارانی)

در این قسمت از سایت ادبی و هنری تاپ ناز چندین متن بارانی قشنگ را برای شما دوستان قرار دادهایم. این مطلب ما در اصل شامل جملات و اشعار بسیار زیبا و احساسی درباره هوای بارانی هستند. امیدواریم لذت ببرید.
جملات زیبای بارانی
این باران نیست!
تویی
که از آسمان زیبای شهر می باری……
حواسِ شهر
پرتِ باران است
حواسِ من
آغشته ی عطرِ تو…..
صدبار بی تو
در شبِ باران قدم زدم،
بارانِ زیرِ چترِ تو،
بارانِ دیگریست…!…
درپس خاطره ها
باران بوسه میزند
ردپای قدم های تورا…!…
دلم
یک
باران
می خواهد
و
یک
تو
برای
قدم زدن……
هر شب
شعر می بافم
گرم میشوی
و من خیس از باران…
مطلب مشابه: دانلود آهنگ های بی کلام آرامشبخش باران
گفتی:
و شهر، عطرِ باران گرفت….
خالی نمیشود
ریه هایم از عطرت
حتی وقتی باران میزند
تازه عطر خاطراتمان جولان میدهد…
شده دلتنگ بشی؟
بغض کنی؟
اشک بشی؟
با خیالِت همه لحظه هامو من بارانم…
موهات
امتداد قطره های باران
آسمان را به زمین آورده ای
مرا به آسمان…
چه چیزی در جهان از قطار ایستاده در باران غم انگیزتر است ؟…
چشمانت
شبیه عصر های پاییزیست
باران می بارد
از چشمانت قهوه ای می نوشم……
پاییز دوست داشتنی است،
چون تو دوستش داری
مثل باران که زیباست،
چون تو زیبایی…

باران هم که باشی
باز آنکه سرپناه ندارد
به تو ناسزا خواهد گفت!…
برق انداخت
باران
سنگ فرش دلم را
وقتی شنید
بوی آمدنت…
حال خراب حضرت پاییز،
مال من
شأن نزول سوره ی باران،
به نام تو
تنها نه من به مهر تو،
آذر به جان شدم
دلتنگی دقایق آبان
به نام تو….
آمدی زیرچترم
نه برای همراهی بامن
بلکه فقط خیس نشوی
باران که بندآمد
توهم رفتی
بدون خداحافظی…
متن های احساسی درباره باران
تا باران نباشد، رنگین کمانی نیست…
تا تلخی نباشد، شیرینی نیست…
تا غمی نباشد، لبخندی نیست..
تا مشکلات نباشند،
آسایشی وجود نخواهد داشت…
پس همیشه به خاطر داشته باش:
هدف این نیست که
هرگز اندوهگین نباشی،
هرگز مشکلی نداشته باشی،
هرگز تلخی را نچشیده باشی…
همین دشواریها هستند که از ما
انسانی نیرومندتر و شایستهتر میسازند،
و لذت و شادی را برای ما معنا میکنند…
گاهی می اندیشم
چندان هم مهم نیست
اگر هیچ از دنیا نداشته باشم
همین مرا بس که
کوچه ای داشته باشم و باران
و انسان هایی
در زندگیم باشند که زلال تر از باران،هستند!
چقدر صبح
دوست داشتنی است
در پاییز و نمی از باران،
و نسیمی خنک،
نفس عمیق میکشم
و روزم را آغاز میکنم،
و به شکرانه هر آنچه
خدایم داده شادمانم
خدایا شکرت برای شروع دوباره
“شب” پیراهن سیاهِ
“ستاره” بارانش را
بر تن کرده
تا هر “ستاره ی آن”
“نماد”ِ برآورده شدنِ
یکی از آرزوهایِ
“قشنگِ شما” باشد…
دوست دارم باران باشم!
پاک و بی آلایش
آنقدر مهربان و لطیف
که رنج جدا شدن از آسمان را
در سبز کردن زندگی دوستانم
جبران کنم!!!
و ترنم رویش را از نو با آنان بنوازم …!
موهایش باد را به حرکت در میآورد،
دستانِ کوچکاش ابرها را جابهجا میکرد،
قدمهایش جنگل میآفرید، لبخندش زندگی میبخشید،
چشمهایش را که باز میکرد خورشید متولّد،
و پلک که رویِ هم میگذاشت شب آغاز میشد.
و من سالها نه با او، بلکه در او زندگی کردم. او باران بود
بدون وجود باران هیچ چیز رشد نمیکند،
گاهی لازم است که طوفانهای زندگیمان را در آغوش بگیریم ..
خواستم از خورشید بنویسم،
دیدم که ابر جلویش را گرفته است.
خواستم از ابر بنویسم، دیدم که شروع به باریدن کردهاست.
خواستم از باران بنویسم، دیدم که بر روی چترهای تنها میگرید.
خواستم از تنهایی خودم بنویسم، دیدم که تو تمامِ من را ،همراه خودت بردهای
حتی قلم و کاغذم را…
قوی بمان
چون همه چیز بهتر خواهد شد
ممکن است امروز هوا طوفانی باشد،
اما تا ابد باران نخواهد بارید.
چو حال پاییزی
خشمگین و مهربان باهم
سلام ای روزِ
گاهی آفتابی، گاه بارانی
با این عقیده روزتون
رو آغاز کنید
امروز بهترین روز
زندگی من است
سلام روز قشنگتون گلباران
و به زیبایی هوای بارانی

به خدا خواهم گفت جای باران
دلمان تشنه ی احساس شده عشق ببار…
و من به اندازه ی
تمام باران های آمده و نیامده ی
این شهر شلوغ
برای با تو بودن دلم تنگ است
باران آرام بارید بر روی گونه هایم
عکست را بوسیدم
دلتنگ که هستم اما ناراحت نه
چون دارمت درسته کنارم نیستی
اما خانه من همان سمت
چپ سینه ات است که میتپد !
متن قشنگ بارانی
آنقدر دوستت دارم که
پروانه ها گیج میشوند،
گل ها تعجب می کنند
و باران دلش آب می افتد
مطلب مشابه: شعر باران + متن و جملات ناب و زیبا در مورد هوای ابری و باران
معشوقهی تو بودن آن حالتی از خوشبختیست که نه در درام عاشقانه و نه در شعر یافتمش. معشوقهی تو بودن، حس خوب امنیت است. حس دویدن زیر باران. مثل زیباترین رویایی که در سر داری. معشوقهی تو بودن، شبیه بوسهای میان ابرهاست.
شیما سبحانی
وقتی که تو بارانی میشوی در آسمان چشمانت غرق میشوم و فراموش میکنم که هوا پاییزی است. برخیز تا پنجرهها را به روی خزان ببندیم، بیم دارم خزان خاطراتمان را غارت کند.
باغچه از حجم علفهای هرز سکوت انباشته شده. از خلوت کوچه دلم میگیرد و هنوز در انتظار بارانی شدن چشمانت هستم.
هر چند که میدانم بارانی شدن، دل آسمانی میخواهد.
پنجره باران خوردهات را باز کن. چند سطر پس از باران، چشمهایم را ببین که هوایت دیوانهشان کرده… دلم برایت تنگ است.
خدایا، این دلتنگیهای ما را هیچ بارانی آرام نمیکند. فکری کن. اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت.
وقتی باران میآید؛ تنم را به قطرات باران میسپارم. میگویند باران رساناست، شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند.
در کنار هم قدم میزنیم زیر باران. لحظهای بایست تا سجده شکر به جا آورم. رسیدن به نهایت آرزو زانو زدن هم دارد.
دیر آمدی باران، دیر آمدی باران، دیر… آن روز که منتظرت بودم، دعا کردم بیایی، ناز کردی، امروز که نمیخواهمت آمدی. آمدی تا تنهاییام را یاد آور شوی؟
دیر آمدی باران، دیر آمدی باران، دیر… من در جایی، در حجم نبودن کسی خشکیدم.
هر وقت باران میبارد، خاطراتمان جان دوباره میگیرد و این باران است که مرا بیحضور تو راهی خیابانها میکند.

دیشب با بارون مسابقه دادم. اون بارید و من گریه کردم. باهاش از تو صحبت کردم. اون دلتنگ خورشید بود و من دلتنگ تو.
باران بهانه ای بود که زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی. کاش نه کوچه انتهایی داشت و نه باران بند میآمد.