مجله تاپ‌ناز‌

معرفی پنج رمان کره‌ای با ترجمه فارسی برای نوجوانان

زمان چندان زیادی از فراگیر شدن فرهنگ کره‌ای، موسیقی‌، ادبیات و سبک زندگی جوانان کره نمی‌‌گذرد. برای نوجوانان بسیاری، مهاجرت کردن به کره‌ی جنوبی و زندگی در فرهنگ کره، یک رویای هیجان‌انگیز است. به لطف اینترنت، امروز دسترسی پیدا کردن به موسیقی، فیلم، کتاب‌ و حتی دستورهای غذایی بسیار راحت است.

در این یادداشت پنج رمان کره‌ای را معرفی می‌کنیم که با ترجمه‌ی فارسی برای نوجوانان در دسترس است. این رمان‌ها از میان محبوب‌ترین رمان‌های نویسندگان اهل کره انتخاب شده است و خواندنش می‌تواند شما را با دغدغه‌ها و همچنین فرهنگ و افسانه‌های فولکلور کره‌ای‌ها آشنا کند. علاوه بر این، فهرست خوبی از رمان‌های کره‌ای ترجمه‌شده به فارسی را در اختیارتان قرار می‌دهد که به شما در انتخاب کتاب کمک می‌کند.

رمان نوجوان کره ای

دختری که به اعماق دریا افتاد

افسانه‌هایی که در طول هزاران سال از نسلی به نسل بعد منتقل شده‌اند، جذابیت‌های بسیاری دارند. استفاده از عناصر جادویی و خرق عادت از این جذابیت‌هاست. وقتی نویسنده‌، یک ماجرای امروزی را با افسانه‌های قدیمی درمی‌آمیزد، لذت خواندن داستان را چندبرابر می‌کند. اکسی اوه با نوشتن کتاب دختری که به اعماق دریا افتاد، با پیروی از همین فرمول، داستانی فوق‌العاده و خلاقانه نوشت که خیلی سریع راهش را به فهرست پرفروش‌ها باز کرد.

مینا در انتظار شبی دردناک است. شبی که می‌داند شیم چئونگ، زیباترین دختر دهکده و معشوق برادرش، قرار است به دریا انداخته شود. او قربانی رسمی قدیمی است؛ رسمی هرسال دختری زیبا را به درگاه خدای دریا، پیشکش می‌کند. به این امید که آن دختر، عروس دریا شود. به این ترتیب خدای دریا، نفرین و طوفان‌های مرگبارش را از سرزمین دور می‌کند. مینا به خوبی می‌داند که برادرش، دست روی دست نمی‌گذارد تا قربانی شدن معشوقش را به چشم ببیند. اما مینا این را هم می‌داند که دخالت کردن در رسم قربانی کردن، حکم اعدام را در پی دارد. مینا که نمی‌تواند شاهد از بین رفتن برادرش باشد، خودش را به دریا می‌اندازد. اما آیا او می‌تواند خدای دریا را پیدا کند و از او بخواهد تا بلایا را از سرزمینش دور کند؟

بادام

رمان بادام با ترجمه و انتشارش در ایران، سروصدای زیادی به پا کرد. علاقه‌مندی اعضای گروه موسیقی بی‌تی‌اس به این کتاب نیز در محبوب شدنش میان نوجوانان ایران و سراسر جهان، بی‌تاثیر نبود. اما چه چیزی در این داستان وجود دارد که اینطور نوجوانان را به خود مجذوب می‌کند؟

داستان بادام، داستانی است که از مشکلات و دغدغه‌های نوجوانان صحبت می‌کند. شناختن و بیان احساسات، تنها ماندن میان همکلاسی‌هایی که می‌توانند با روش‌های مختلف به یک نوجوان آسیب برسانند، خشونت همه‌گیر که در جای‌جای جهان وجود دارد، ابتلا به یک بیماری خاص و مشکلات کنار آمدن با بیماری خاص، اطلاعات، آگاهی و شناختی که افراد دیگر درباره‌ی بیماری خاص دارند و تسهیل کردن شرایط درس خواندن و زندگی کردن برای کسی که گرفتار یک بیماری خاص شده است و… همه از جمله مسائلی است که شخصیت اصلی داستان، یونجائه با آن درگیر است و تلاش او برای زندگی کردن با چنین مسائلی است که داستان را شکل می‌دهد.

بیماری خاصی که یونجائه با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند، الکسی تایمیا است. دو نورون بادامی‌شکل که در مغزش قرار گرفته‌اند، تجربه‌ی هر احساسی را برای او ناممکن کرده است. او نه خوشحال می‌شود و نه اندوهگین، نه اضطراب را تجربه می‌کند و نه آرامش را! زندگی او با وجود مادر و مادربزرگی که همواره کنارش هستند، چندان مشکلی ندارد اما خشونتی که ناگهان پیرامون او شکل می‌گیرد، دو مراقب باوفا و همراهش را از او می‌گیرد! حالا یونجائه باید شکل دیگری از زندگی را تجربه کند. تنها، بدون مراقبی که به او بگوید در هر لحظه باید چه احساسی داشته باشد و چه کاری انجام دهد.

من به جای او

داستان من به جای او، مخاطبان را به دل تاریخ می‌برد. تاریخی که هرچند به ما نزدیک است، اما شاید خیلی کم از آن شنیده باشیم. اشغال کره به دست دولت ژاپن و آنچه که در طول این زمان بر مردم کره رفته است، روایتی عجیب، تلخ و دردناک است. لی گئوم یی در داستان من به جای او، قرار است گوشه‌ای از این تاریخ پر از درد و رنج را برای ما روایت کند.

سونام، با پرسیدن سوال «می‌شود من به جای او بروم؟» زندگی‌اش را برای همیشه تغییر داد. او در هفت‌سالگی نقش جدیدی در زندگی‌اش گرفت و ندیمه و خدتمکار دختری هشت‌ساله به نام چریسونگ شد. زندگی رعیت‌وار سونام، در زمان زندگی با چریسونگ تغییر کرد. وقتی هر دو دختر بزرگ شدند و چوریسونگ برای درس خواندن به کیوتو مهاجرت کرد، سونام هم او را همراهی کرد. اما عشقی که در دل چریسونگ به یک مرد سیاسی و استقلال‌طلب وجود داشت، می‌توانست زندگی او و البته پدر با نفوذ و ثروتمندش را تحت تاثیر قرار دهد. به همین دلیل هم پدر چریسونگ دخترش را به آمریکا فرستاد و سونام را جایگزین دخترش کرد.

سونام و چریسونگ، هردو زندگی جدیدی را آغاز می‌کنند. زندگی که هویت جدیدی به آن‌ها می‌بخشد و البته سختی‌های بسیاری هم برایشان به بار می‌آورد. اما وقتی جنگ جهانی دوم به پایان می‌رسد و آن‌ها به کشورشان برمی‌گردند، می‌توانند هویت ازدست‌رفته‌شان را بازیابند؟

آخرین ماه گمشده

تفاوت‌ها همیشه دنیا را زیبا می‌کند. اما گاهی اوقات حضور یک انسان متفاوت در میان جمعی از آدم‌ها که حسابی شبیه یکدیگر هستند، چالش‌آفرین می‌شود؛ تفاوت به چشم می‌آید. پذیرش را سخت می‌کند و دردسرساز می‌شود. این همان چیزی است که برای رایلی در داستان آخرین ماه گمشده اتفاق می‌افتد.

رایلی سیزده‌ساله برخلاف دیگر اعضای خانواده‌اش، قدرت جادویی ندارد. او یک انسان عادی است که خانواده‌ای جادوگر سرپرستی‌اش را قبول کرده‌اند. وقتی رایلی و خواهرش، هتی، سیزده‌ساله می‌شوند و برطبق سنت‌های قبیله‌شان، باید ورودشان را به دنیای جادوگری جشن گرفت، هتی تصمیم می‌گیرد که قدرت‌های جادویی‌اش را با خواهرش شریک شود. برای این کار یک طلسم باستانی را به جریان می‌اندازد. اما از آنچه که بعداً قرار است با این کار برای خودش، رایلی و قبیله‌شان اتفاق بیفتد، خبر ندارد!

گریسی کیم، در زمان نوشتن مجموعه‌ کتاب‌های آخرین ستاره‌ی گمشده و آخرین ماه گمشده، به موضوعات زیادی، ازجمله سرگرمی، جدیت، هویت، تفاوت‌ها و… پرداخته است و دغدغه‌هایش را در داستانی که در آن، همه‌چیز وجود دارد، از طلسم و هیولا گرفته تا دنیای جذاب و پیچیده‌ی تکنولوژی با مخاطبانش درمیان می‌گذارد.

تسلیم نشو یومی چانگ!

مهاجرت یکی از مهم‌ترین دغدغه‌هایی است که مردم جهان امروز با آن روبه‌رو شده‌اند. در هر گوشه‌ای از دنیا می‌توان افرادی را پیدا کرد که یا در تلاش برای مهاجرت به سرزمینی دیگر هستند و یا در کشوری مهاجرپذیر زندگی می‌کنند و باید میزبان مهمانان جدید از هزاران فرهنگ مختلف باشند. مهاجرت معمولاً با چالش‌های بسیاری همراه است: مشکلات مالی، بحران‌های احساسی، بازیافتن هویت و جا افتادن در محیط جدید. شاید دلیل پرداختن به موضوع مهاجرت در کتاب‌های نوجوانان، پررنگ شدن این موضوع است. جسیکا کیم در کتاب تسلیم نشو، یومی چانگ! از مهاجرت و چالش‌هایش می‌گوید.

یومی یازده‌ساله، همراه پدرومادرش از سئول به آمریکا مهاجرت کرده است. خانواده‌ی آن‌ها یک رستوران سنتی را اداره می‌کنند و بحران مالی که تازگی گرفتارش شده‌اند، اداره‌ی خانواده و پرداخت مخارج تحصیلی یومی را برایشان دشوار کرده است. راه‌حلی که پدر و مادر یومی به او پیشنهاد می‌دهند، قبولی در آزمون ورودی مدرسه‌ است. به‌این‌ترتیب آن‌ها مجبور نیستند برای تحصیل هزینه‌ای پرداخت کنند. او برای آماده شدن فقط دوهفته زمان دارد. اما در همین زمان یک فرصت استثنایی پیدا می‌کند! دیدار با قهرمان محبوبش و تلاش برای تبدیل شدن به کسی که همه‌ی عمر آرزویش را دارد: یک کمدین! اما سوال اینجاست که آیا او می‌تواند بر احساس خجالتش غلبه کند و برای رسیدن به خواسته‌اش تلاش کند؟

مطالب مشابه را ببینید!