انشا در مورد کفش + 15 انشا زیبا با موضوع کفش برای پایه های مختلف
در این قسمت چند انشا ادبی زیبا در مورد کفش را برای پایه های مختلف تحصیلی ارائه کرده ایم. در ادامه 15 انشا زیبا با موضوع کفش برای مقاطع مختلف تحصیلی و صفحه 63 نگارش هفتم را گردآوری کرده ایم.
فهرست موضوعات این مطلب
انشا متن درباره کفش با ساختمان بند صفحه 63 نگارش هفتم
مقدمه : از نظر من ، سخت ترین کار پس از کار کردن در معدن میتواند کاری باشد که کفش ها انجام میدهند .
بدنه : هر زمان و در هر مکان که بخواهیم ، آماده به خدمت هستند تا وزن ما و گاهی وسایل سنگین تری کع بر دست میگیریم را تحمل کنند ، ساعت ها بر دل آسفالت میرقصند و هیچگاه صدای کوچک ترین آخ هم از آن ها به گوش نمیخورد .
حتی زمانی که گردنش را گرفته و با بند هایش محکم خفه اش میکنم ، بر روی سوسک کنار خیابان لگد میکنیم ، با آن آشغال ها را کنار میزنیم ، در دل گل و آب فرو میرویم ، باز هم چیزی نمیگوید و پا به پای ما حرکت میکند .
اما اگر نبود چه ؟ زندگی بسیار سخت و طاقت فرسا میشد ، مثلا پا هایمان با آسفالت خراشیده و با گل رنگی میشد ، یا شیشه ها و چوب ها درون پایم فرو میرفت .
نتیجه : چیزهایی کوچکی هستند که شاید تا به حال شکرگذارشان نبوده ایم ، اما بدون آن ها زندگیمان مخطل میشود .
انشا کوتاه در مورد کفش صفحه 63 نگارش هفتم
من و مادرم هر سال برای خرید کفش عید به بازار میرویم و با کمک هم کفش زیبایی انتخاب می کنیم و آن را میخریم و کفش هایم را دوست دارم و از آن خیلی مراقبت می کنم و وقتی به خانه می آیم آن ها را در جاکفشی میگذارند علاوه بر کفش معمولی یک جفت کفش ورزشی هم دارم که در زنگ ورزش از آن استفاده می کند هر وقت کفشهایم خاکی می شود آنها را واکس می زنند تا همیشه نو و سالم بماند اما از اینکه میدانم خیلی از بچه ها توانایی خرید کفش را ندارند خیلی ناراحت می شوند به خاطر همین امسال تصمیم گرفتم کفش را بخرم و آن را به موسسه خیریه هدیه بکنند تا آنها نیز آن کفش را به یک بچه دیگر بدهند شما هم سعی کنید کفش های نو یا آنهایی که دیگر نمی خواهد به آدمهای دیگر بدهید تا استفاده کنند یا می توانید کفش های خود را روی دیوار مهربانی بگذارید تا کسانی که به آن نیاز دارند برش دارند.

انشا طنز کفش صفحه 63 نگارش هفتم
بند مقدمه (زمینهسازی)
به یاد دارم که کلاس سوم دبستان را گذرانده و با عدهای دوست بودم که از انجام کارهای طنز و خندهدار، سیر نمیشدند. روزی گروه دوستانم تصمیم گرفتند که دیگر بچههای کلاس را در یک شوخی گیر بیندازند. قرار شد تا سر زنگ ریاضی که حواس بیشتر بچهها به معلم و تخته سیاه بود، بند کفشهای همه را به هم گره بزنیم. تصور این که با تمام شدن کلاس، چه وضعی بین بچهها به وجود می آمد، به راستی خندهدار و البته تا حدودی خطرناک بود!بندهای بدنه (متن نوشته)
کلاس ریاضی شروع شد و هر یک از ما مامور گره زدن بند کفش یک ردیف شدیم. باید بگویم که کلاس ما سه ردیف داشت که در هر ردیف، هشت نیمکت جای گرفته بود. من مسئول گره زدن کفش دانش آموزان ردیف وسط شدم و دو دوست دیگرم هر یک مسئولیت گره زدن کفش یکی از ردیفهای کناری را برعهده گرفتند. کار آنها به مراتب سادهتر بود و احتمال دیده شدنشان توسط معلم پایینتر به نظر میرسید. من باید با دقت و ظرافت بیشتری این کار را انجام میدادم تا به هیچ وجه دیده نشده و کارم به جای باریک نکشد.
انشا کفش با رعایت ساختمان بند صفحه 63 نگارش هفتم
بند مقدمه (زمینهسازی)
برای مدتی طولانی در ویترین یک مغازه لوکس بالای شهر جای داشتم. افراد زیادی از صبح تا ساعات پایانی شب مقابل این ویترین ایستاده و نگاه بسیاری از آنها نیز در نگاه من گره میخورد. اما در واقع کمتر کسی علاقهای به امتحان کردن من داشت. فکر میکنم قیمت بالایی که فروشنده بر پایه ویترینی من نصب کرده بود، باعث میشد که حتی متمولان شهر کمتر درخواست امتحان و خرید من را بدهند. قبول دارم، این قیمت زیادی برای خرید یک جفت کفش محسوب میشد.بندهای بدنه (متن نوشته)
سرانجام روزی نگاه زن جوان و زیبایی روی من ثابت ماند و همان لحظه دریافتم که علیرغم گران قیمتیام، برای خرید من وسوسه شده است. او از مقابل ویترین عبور کرده و من آهی از سر ناامیدی کشیدم؛ اما بلافاصله پس از چند ثانیه دوباره بازگشت و نگاه دیگری به من انداخت. یک، دو و سه! زن جوان داخل مغازه شد و از آقای مغازهدار خواست تا یک جفت از مدل من را به او بدهد تا در پاهایش امتحان کند. مغازهدار متوجه نبود، اما من میدانستم که تنها نمونه باقی مانده از مدل من، خودم بودم که در ویترین جای داشتم.جناب آقای مغازهدار در قفسهها به دنبال نمونهای از من گشته و وقتی کاملا مایوس شد، به سراغ ویترین آمد. او درب ویترین مغازه کفش فروشی را از داخل باز کرده و با احتیاط هر دو لنگه من را بیرون آورد. ذرهای گرد و غبار بر تن من ننشسته و کاملا تمیز و براق بودم. مرد فروشنده لنگه راست من را به زن جوان داد. او با احتیاط پایش را در قالب راحت و شیک من فرو برده و جالب است بدانید که کاملا اندازه پایش بودم. به همین ترتیب لنگه چپ را نیز گرفته و به پا کرد. لنگه چپ من نیز به راستی برازنده و سایز پای او بود.
او قدمی مقابل آینه مغازه کفش فروشی زده و به گامهای خود در آینه نگریست. از نگاهش مشخص بود که از شمایل و ترکیب من در پاهای خود، راضی است و مورد پسندش قرار گرفتهام. او بی آن که چانهای بزند، قیمت من را پرداخت کرده و کفشهای قدیمیاش را در کیسهای گذاشته و از مغازه خارج شد. احساس فوق العاده ای داشتم. زن جوان با احتیاط و با نرمش گام برمیداشت و گویی در قدمهایش آهنگ موزونی جریان داشت. با هم به مغازه کیف فروشی رفتیم و در آن جا نیز کیفی ست و هماهنگ با رنگ و ساختار من خریداری کرد. من بسیار هیجانزده بودم و در تمام طول مسیر نیم نگاهی به کیف دستیاش داشتم که در هماهنگی با من خریداری شده بود.
بند نتیجه گیری (جمعبندی)
دوران خوش گذرانی من همراه با رفت و آمدها و گردشهای زن جوان، چندان دیر نپایید. او خیلی زود از من دلزده شده و جایی در جاکفشی برایم پیدا کرد! هر روز که قصد بیرون رفتن از خانه را داشت، آرزو میکردم که من را از میان کفشهایش انتخاب کند تا با هم به گردش برویم، اما او دیگر من را نمیدید. یاد اوضاع سابقم در ویترین مغازه افتادم، اما اینجا به راستی تلختر و بدتر بود. دوران حضورم در ویترین مغازه، امیدی به فروش رفتن همراه داشتم و هر روز با دهها چشم مشتاق و جستجوگر روبرو میشدم. اما اینجا، داخل این جاکفشی تنگ و تاریک، نه امیدی همراهیام میکند و نه سرگرمی با دیدن مردم دارم. همه جا تاریک و دنیا سرد و بیروح به نظر میرسد.
انشا متفاوت درباره کفش با مقدمه بدنه و نتیجه صفحه 63 نگارش هفتم
معلم از ما خواسته تا انشایی در مورد کفش بنویسیم و من شاید سختترین راه را برای نوشتن آن انتخاب کردهام. نوشتن انشا در مورد کفش با نگاه انتقادی، عجیب به نظر میرسد؛ اما من میخواهم با یک ذره بین بدبینانه به کفشها بنگرم. به راستی چه رسم عجیبی است که باید برای راه رفتن، کفش به پا کنیم! اگر چیزی به نام کفش وجود نداشت، حتما نظافت خیابانها به شکلی جدیتر رعایت می شد و میتوانستیم با خیال راحت روی آسفالت خیابان و کوچهها و خاک باغچهها قدم بزنیم.
بندهای بدنه (متن نوشته)
درست نمیدانم از چه زمانی چیزی به نام کفش به زندگی بشر وارد شد، اما احتمالا پیش از آن روزگار جذابتری را سپری میکردیم. زمانی که کف پا به عنوان یکی از گیرندهترین سطح حواسی بدن انسان، قادر به حس گرمای زمین پس از ساعتها تابش نور خورشید بود. اگر میتوانستم به گرمترین نقطه زمین سفر کنم، قطعا علاقهای نداشتم که کفشهای کسالت آور، مانعی میان کف پاهای من و گرمای زمین باشند.حالتی را تصور کنید که یک روز صبح از خواب بیدار شده و دیگر چیزی به نام کفش در جهان وجود نداشته باشد! در این صورت چه خواهیم کرد؟ بدیهی است که هیچ یک از ما از بیکفشی نخواهیم مرد، تنها دقت میکنیم که هیچ زباله یا شیء بُرنده و تیزی در کف خیابانها نریزیم. ظرف مدت چند روز چهره شهرها به مراتب تمیزتر و زیباتر شده و هر یک از ما برای حفظ سلامت خود و عزیزانمان، به شهروندانی منضبط تبدیل خواهیم شد.
حل مساله پیچیده بستن بندهای کفش یا چسبهایی که پس از مدتی خاصیت خود را از دست میدهند، با کنار گذاشتن همیشگی کفشها، برطرف خواهد شد. از طرفی دیگر صورت مساله بوی پای عرق کرده نیز برای همیشه منتفی شده و دیگر قرار نیست به فکر شستن مداوم جورابها یا استفاده از اسپریهای خوشبوکننده باشیم.
بند نتیجهگیری (جمعبندی)
کاش میتوانستیم در جهان یک هفته بدون کفش را تجربه کرده و کوچهها و خیابانهای ما، مملو از پاهای برهنهای میشد که بیمحابا مادر زمین را لمس میکنند. لذت زندگی کردن و تبدیل شدن به جزئی از طبیعت، چیزی است که به این شکل به آن دست خواهیم یافت.
انشا در مورد کفش با مقدمه بدنه و نتیجه صفحه 63 نگارش هفتم
حتما شنیده اید که بعضی ها نسبت به دوستان با وفایشان می گویند ” فلانی پا به پای من همیشه باهام اومده ” . یعنی که همیشه همراه و یار و یاور من بوده. اما اگر بخواهیم از دریچه طنز به آن نگاه کنیم می گوییم کسی که تا امروز پا به پای فلانی آمده کفش هایش بوده است نه دوستش!! اصلا خود شما مگر هرجا که می روید دوستتان را با خود می برید؟!! یک جاهایی مجبوری تنها بروی و آنجاست که فقط کفش هایت پا به پایت می آیند!!
بگذریم! یک روز که از خانه بیرون بروی و چشمانت را به کفش ها متمرکز کنی همه نوع کفش خواهی دید. از کوتاه و همکف گرفته تا پاشنه بلند سه طبقه! خیلی ها کفش هایی را انتخاب می کنند که پاهایشان در آن راحت باشد و بتوانند بدون سختی مسافت زیادی را طی کنند. بعضی دیگر، کفش هایی را انتخاب می کنند که هم زیبا باشد و هم راحت. و بعضی دیگر هم که تقریبا خارق العاده هستند، کفش هایی را انتخاب می کنند که فقط زیبا باشد!! پاهای اینها را اگر بعد از چند ماه پس از پوشیدن کفششان ببینی، یا پر از چسب است یا پر از میخچه! به قول قدیمی ها ” بکُش و زیبایم کن” !!
علت کفش پوشیدن این است که پابرهنه بیرون نروی و راحت قدم برداری نه اینکه کفش پوشیده بیرون بروی و نتوانی قدم برداری!! البته به بعضی ها هم حق می دهم؛ بعضی از کفش ها در هنگام خرید انقدر زیبا و دلربا هستند که احساس می کنی دیگر نیمه گمشده ات را پیدا کردی و سریع و چشم بسته آن را میخری؛ بعدها که نیمه گمشده ات را به پای مبارکت کردی کم کم آه از نهاد انگشتانت برمی خیزد و تو می مانی و انگشتان ماتم زده ات!
خلاصه اینقدر پاهای گران بهایتان را با کفش های ناجور اذیت نکنید. بعضی از کفش ها از بس راحتند که وقتی بعد از کلی پیاده روی از پاهایت در می آوری لبخند رضایت را که در چهره انگشتانت موج میزند، می بینی!!
البته نظر هرکس در هنگام خریدِ هم پای زندگی اش (یعنی کفش!!) محترم است؛ یک نفر دلش می خواهد کفش راحت و اسپرت بپوشد یک نفر هم می خواهد کفش پاشنه بلند بپوشد فرقش هم این است که وقتی بخواهی دومی را ببنی باید کمی زاویه سرت را خم کنی تا به افق خیره شوی!! فقط یادمان نرود که پاهایمان را عذاب ندهیم! این بود انشای من.
انشا اگر من یک کفش بودم
من اول یک چرم بودم که مرا سوار ماشین کردند و بردند اول نمیدانستم که مراکا می برند آیا شما میفهمید که مرا کجا می برند؟ بله درسته مرا داشتند به کارخانه کفش سازی می بردند زیار در راه دیدم که در تابلو نوشته شده بود ۴۴ کیلومتر تا شهرک صنعتی شیکان.
در راه یک چرت کوجولو زدم تا که صدای دستگاهی مرا بیدار کرد خررررررررررر ما را یکی یکی به دستگاه برش زنی بردند اولش خیلی دردم آمد ولی بعدش عادت کردم تا جایی رفته بودم که دیگر به کامل شدنم چیزی نمانده بود بالاخره مراحل ساهتم به پایان رسید ما را بسته بندی کردند و سوار آدم آهنی های غول پیکر کردند وقتی رسیدیم ما را پیاده کردند و در گوشه ای گذاشتند و چند روز گذشت و نوبت ما رسید که ما را در ویترین بگذارند.
چادر ها روشن و سیاه یکی پس از دیگری می رفتند تا یک روز دیگر فرا رسید فروشنده در را با نام خدا باز کرد و من هم بیدار شدم وقتی به تقوم نگاه کردم دیدم که امروز بیست و نه شهریور است این یعنی که فردا اول مهر و شروع شدن مدرسه است. وقت مانند برق می گذشت که نفهمیدم کی غروب شد و صدای بانگ اذان مرا به خود آورد دیگر نا امید شده بودم که یک پسر بچه با پدرش آمدند نگاهی پسر بچه به من کرد و مرا پسندید و مرا خرید ، یک ماه که از مدرسه گذشته بود که من فرسوده شده بودم آه من حالا کنار سلط زباله ام دیگر پسرک مرا دوست ندارد ولی من او و خانواده اش را دوست دارم.
انشا زیبا راجع کفش صفحه 63 نگارش هفتم
بابام میگه انسان های نخستین لباس و کفش نداشته اند و پا برهنه این طرف و آن طرف می رفته اند برای همین پاهایشان هرساله رشد میکرده است، بعد ها که بشر به پیشرفت هایی دست یافته است فهمیده است که برای محافظت از خود و بدنش باید لباس بپوشد و کفش به پا کند و به این ترتیب بشر کفش را اختراع نموده است . بعد از اختراع کفش پاهای بشر کوچکتر و کوچکتر شده است .
پدرم بیشتر از محافظت کردن پاها بر محافظت کردن از کفشها تاکید میکند ! پدرم میگوید پول که علف خرس نیست که هر روز هر روز بدهیم و یک کفش نو بخریم برای همین بایدکفشهایمان را تا زمانی که می شود استفاده کنیم و نباید مثل خاله مان هزار پا باشیم که هزار جفت کفش داشته باشیم.
پدرم هرسال شب عید برای من و خواهرم یک جفت کفش میخرد . من هر هفته کفش هایم را واکس میزنم و هر روز جورابهایم را می شویم . چون پدرم برای خریدن آنها زحمت کشیده است.
سال قبل تابستان ماه رمضان بود که من کفش هایم را گم کردم . با مادرم رفته بودیم مسجد برای مراسم شب احیا . بعد از تمام شدن مراسم شب قدر موقع خروج از مسجد یک نفر کفشهای من را پوشیده بود و با خود برده بود و به جایش یک جفت دمپایی پلاستیکی جا گذاشته بود . من خیلی گریه کردم و ترسیدم که مادرم و پدرم دعوایم کنند و از اینکه باید پاییز و زمستان با آن دمپایی های پلاستیکی به مدرسه بروم خیلی ناراحت شدم .
من ناچار شدم همانها را بپوشم و با مادرم به خانه برگردم . پدرم خیلی ناراحت شد و دلش برای من سوخت و برای اولین بار مجبور شد پارسال تابستان برای من یک جفت کفش دیگر هم بخرد برای همین من اول مهر که به مدرسه رفتم کفشهایم از کفش های همه ی همکلاسی هایم نو تر بود .
از این انشا نتیجه میگیرم ما خیلی هم نباید مراقب کفشهایمان باشیم چون پدرمان اگر کفش نداشته باشیم مجبور می شود برایمان کفش بخرد.
انشا از زبان یک کفش صفحه 63 نگارش هفتم
از زبان کفش : «احساس خوبی داشتم که یک کفش زیبا بودم ، ام اد این که معلوم نبود صاحب من کیست نگران بودم دلم می خواست کسی صاحب من باش که از من به خوبی مراقبت کند چون برای تولید من بسیار زحمت کشیده بودند.
وارد بازار کفش شدم پشت ویترین مغازه منتظر کسی بودم که من را انتخاب کند یک روز ناگهان پیر مردی پشت ویترین مغازه امد و در یک نگاه من را پسنددید ، وارد مغازه شد و گفت : من را برای روز تولد پسرش میخواهد خیلی خوشحال بودم که به عنوان کادویی به پسری هدیه می شوم ، پدر من را به پسرش هدیه داد و او را کلی خوشحال کرد پسر انگار مدتها بود که کفش نو به پایش نکرده بود. دائم مرا بغل می کرد و می بوسید شب موقع خوابیدن مرا کنار رخت خوابش می گذاشت و می خوابید و به خوبی از من مراقبت می کرد تا اینکه یک روز ناگهان خودم را در مبان زمین خاکی دیدم که بچّه های زیادی مشغول فوتبال بازی بودند . مرا این قدر محکم به توپ می زد که زخمی شدم واقعاً نمی دانستم چه باید بکنم پسر کوچولو مرا فراموش کرده بود و با کفشی که مناسب فوتبال نبود بازی می کرد بعد از بازی هم به کنار رود خانه رفت و با من داخل آب شد با دوستانش آب بازی می کرد . خلاصه وقتی شب به خانه آمد من دیگر آش و لاش شده بودم از فردای آن روز هم مرا به کناری انداخت و حتّی حاضر نشد که مرا به پدرش نشان دهد تا مرا تعمیر کند خلاصه اینکه منی که با این همه زحمت و مشقت تولید شده بودم به راحتی از بین رفتم اون پسر بچه می توانست با مراقبتهایی که از من می کرد تا مدت ها از من به خوبی استفاده کند و من هم محافظ پاهایش باشم امّا فدر من را ندانست .
انشا در مورد کفش صفحه 63 نگارش هفتم
مقدمه: از قلب دوم انسان چیزی می دانید؟ پا قلب دوم انسان است چون نیاز به مراقبت دارد و نبود آنها کل زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهد.
بدنه انشا: ما هرروز مسافت زیادی را با پاهایمان راه می رویم و از کوچه ها و خیابان ها عبور می کنیم.
پا یکی از حیاتی ترین اعضای بدن انسان است و نیاز به توجه ویژهای دارند. کفش یک محافظ خوب برای قلب دوم ماست که پاها را از خطر هایی که در محیط وجود دارد حفظ می کند و نمی گذارد به پا آسیبی برسد.
کفش ها انواع مختلفی دارند و بسته به اینکه در چه مکان هایی می خواهیم از آن ها استفاده کنیم طبقه بندی می شوند.
کفش طبی مخصوص کسانی است که می خواهند در آینده به کمر درد و پادرد دچار نشوند.
کفش های پاشنه بلند مخصوص جشن ها است و با این که پا را در حالت بدی قرار می دهند اما گاهی اوقات مجبور به استفاده از آن میشویم.
کفش اسپرت برای پیاده روی های طولانی مناسب است.
جالب است بدانید در گذشته تنوع کفش انقدر زیاد نبود و فقط دو مدل کفش بود که مدل اول برای کسانی بود که وضع مالی خوبی نداشتند و مدل دوم برای افراد ثروتمند بود همین کفش ها مشخص میکرد که کدام فرد ثروتمند و کدام فرد فقیر است .
نتیجه : پوشیدن کفش مناسب میتواند از آسیب هایی که ممکن است در آینده به آن دچار شویم جلوگیری کند و باید همیشه حواسمان باشد که چه کفشی را برای خودمان انتخاب می کنیم.
انشا کوتاه برای کفش
مقدمه : کفش ، وسیله ای که یکی از عوامل تفاوت بچه پولدار ها با فقیران است ، وسیله ای که برای راحتی پای شما با ریگ های خیابان می جنگد ، کلمه ای که تداعی کننده ی اشک های بچه ها برای نوع چراغ دار آن است .
بند : به راستی این کفش چیست که درباره ی آن فیلم های زیادی ساخته و شعر های زیادی سروده و پول های زیادی صرف آن شده و می شود ؛ مردم قبل از تولید اولین کفش جهان چه می کرده اند ؟ چه نقش هایی که این کلمه ی به ظاهر کوچک کفش در زندگی های ما دارد !
کفش ها هم با یکدیگر تفاوت دارند ، همه این موضوع را می دانیم ، بعضی کفش ها مانند سربازی جنگجو هر مانعی بر سر راه باشد ، آن را با خاک یکسان میکنند ولی امان از نوع تنبل آن ها که تن به سختی نداده و در مواقع حساس با پاره شدن و بیرون آوردن شست مان آبرویمان را می برند !
کفش را دست کم نگیرید ! ، از قدیم گفته اند که دشمن آدم به کفش پایت نگاه می کند ! ، چه جوانان جویای کاری که در مصاحبه به علت نا مناسب بودن لباس و مخصوصا کفش ، کار را ازدست داده اند و چه انسان های عادی که به دلیل تیپ و مخصوصا کفش براق شان مانند یک دیپلمات با آن ها برخورد شده است !
مهم تر از جنس و ظاهر کفش ، سایز آن است ، بعضی کفش ها نیز مانند بعضی رفتار های انسان مناسب پای هر شخصی نیست و هر کس باید کفش مناسب پای خودرا همانگونه که در زندگی راه آینده ی مختص به خودرا انتخاب میکند ، انتخاب کند ؛ از قدیم گفته اند که آدم نباید پا تو کفش دیگران کند ، چون هم پای انسان درد میگیرد! و هم این کار که تداعی گر دخالت است ، کاری نکوهش شده است.
نتیجه : پس بیایید طوری درس بخوانیم و زندگی کنیم که در آینده دلمان هر کفشی را که بخواهد بتوانیم بخریم و آینده مان نیز به براقی کفش رئیسان و به راحتی دمپایی باشد…!!