مجله تاپ‌ناز‌

اشعار زیبا درباره مرگ + شعرهای زیبا از شاعران معروف درباره مرگ و رحمت

در این پست برای شما متن های زیبا و اشعار زیبا درباره مرگ و عکس استوری درباره مرگ و شعرهای زیبا از شاعران معروف درباره مرگ و رحمتخاص درباره مرگ و عکس استوری فرارسیدن مرگ و جملات غمگین درباره از دست دادن عزیزان در سایت تاپ ناز آماده کرده ایم.

اشعار زیبا درباره مرگ و رحمت

پنجشنبه است
ثانیه هایمان بوی دلتنگی میدهد
چه مهمانان ساکتی
هستند رفتگان
نه بدستی
ظرفی آلوده میکنند
نه به حرفی دلی را
تنها به فاتحه قانعند
شادی روح تمام
اموات فاتحه وصلوات

پنجشنبه است
ثانیه هایمان بوی دلتنگی میدهد
چه مهمانان ساکتی
هستند رفتگان
نه بدستی
ظرفی آلوده میکنند
نه به حرفی دلی را
تنها به فاتحه قانعند
شادی روح تمام
اموات فاتحه وصلوات

روزی که زیر خاک تن ما نهان شود
و آنها که کرده ایم یکایک عیان شود

یا رب به فضل خویش ببخشای بنده را
آن دم که عازم سفر آن جهان شود

بیچاره آدمی که اگر خود هزار سال
مهلت بیابد از اجل و کامران شود

هم عاقبت چو نوبت رفتن بدو رسد
با صد هزار حسرت از اینجا روان شود

آوازه در سرای در افتد که خواجه مرد
وز بم و زیر، خانه پر آه و فغان شود

تابوت و پنبه و کفن آرند و مرده شوی
اوراد ذاکران ز کران تا کران شود

آرند نعش تا به لب گور و هر که هست
بعد از نماز باز سر خانمان شود

میراث گیر کم خرد آید به جست و جوی
پس گفت و گوی بر سر باغ و دکان شود

نامی ز ما بماند و اجزای ما تمام
در زیر خاک با غم و حسرت نهان شود

خرم دلی که در حرم آباد امن و عیش
حق را به خوان لطف و کرم میهمان شود

این کار دولتست نداند کسی یقین
سعدی یقین به جنت و خلدت چه سان شود

سعدی

مطلب مشابه: متن فاتحه اموات در شب جمعه | عکس نوشته فاتحه روز پنجشنه اموات

اشعار زیبا درباره مرگ

چون جان تو می‌ستانی چون شکر است مردن

با تو ز جان شیرین شیرین‌تر است مردن

بردار این طبق را زیرا خلیل حق را

باغ است و آب حیوان گر آذر است مردن

این سر نشان مردن و آن سر نشان زادن

زان سر کسی نمیرد نی زین سر است مردن

بگذار جسم و جان شو رقصان بدان جهان شو

مگریز اگر چه حالی شور و شر است مردن

والله به ذات پاکش نه چرخ گشت خاکش

با قند وصل همچون حلواگر است مردن

از جان چرا گریزیم جان است جان سپردن

وز کان چرا گریزیم کان زر است مردن

چون زین قفس برستی در گلشن است مسکن

چون این صدف شکستی چون گوهر است مردن

چون حق تو را بخواند سوی خودت کشاند

چون جنت است رفتن چون کوثر است مردن

مرگ آینه‌ست و حسنت در آینه درآمد

آیینه بربگوید خوش منظر است مردن

گر مؤمنی و شیرین هم مؤمن است مرگت

ور کافری و تلخی هم کافر است مردن

گر یوسفی و خوبی آیینه‌ات چنان است

ور نی در آن نمایش هم مضطر است مردن

خامش که خوش زبانی چون خضر جاودانی

کز آب زندگانی کور و کر است مردن

مولوی

اشعار زیبا درباره مرگ

به خوش نامی نمودن زندگانی

که بعد از ما بسی گردش کند چرخ

نماند جز نکونامی نشانی

میگن خواب مرگ کوتاهه،
ولى چه فرق عجیبى است بین”مرگ” و “خواب” وقتى؛
“عزیزى”خوابیده دلت میخواد حتى هیچ پرنده اى پر نزنه تا بیدار نشه و وقتى “مرده”،
دوست دارى با بلندترین صداى دنیا بیدارش کنى ولى افسوس…
امروز پنج شنبه و شب جمعه است،
یادى از عزیزان به خواب رفته ى ابدى کنیم..
بیاییم با یک فاتحه آرامش خواب را به روحشان هدیه دهیم…

مطلب مشابه: متن روز پنجشنبه و شب جمعه برای اموات + عکس نوشته های فاتحه و دلتنگی فوت شده ها

دیگراز این دنیا و غصه هایش بریدم

حال در تنهایی قلبم ابر سیاه چشمهای پر از اشکم را بارونی کرده است

هیچوقت انتظار نداشتم یک روزی مرا تنها بگذاری

و با کوله باری از درد و تنهایی رهایم سازی🖤
🔳یاد و خاطره تمامی درگذشتگان را گرامی میداریم 🥀🖤

Beautiful text for the underworl

برادر جان
برادر جان! اجل در هر نفس با ماست، باور کن
نشان مرگ در هر عضو ما پیداست، باور کن

رفیقان را وفایی نیست در دنیا ولی بشنو
از آنان بی وفاتر با تو این دنیاست، باور کن

اگر خلق جهان گردند یار آدمی، بالله
چو انسان از خدا گردد جدا، تنهاست، باور کن

گنه بسیار کردی و نمی دانی پس از مردن
هزاران شیون و فریاد و واویلاست، باور کن

تو در دریای هستی، روز اوّل قطره ای بودی
کنون در حرص سیم و زر دلت دریاست، باور کن

بزرگ عالمت دیدم ولی از بس شدی کوچک
تو گشتی بنده و دنیا تو را مولاست، باور کن

بنای خانه آمال کردی بر پل دنیا
سرای جاودانت عالم عقباست، باور کن

به روی کوه سیم و زر گرسنه می بری بر سر کجا؟
کی سیر خواهی شد، خدا داناست، باور کن

ز قصر و باغ و مال و ثروت و املاک و آبادی
به وقت کوچ کردن یک کفن با ماست، باور کن

608515c9e0eb2

روزی که زیر خاک تن ما نهان شود

وانها که کرده‌ایم یکایک عیان شود

یارب به فضل خویش ببخشای بنده را

آن دم که عازم سفر آن جهان شود

بیچاره آدمی که اگر خود هزار سال

مهلت بیابد از اجل و کامران شود

هم عاقبت چو نوبت رفتن بدو رسد

با صدهزار حسرت از اینجا روان شود

آوازه در سرای در افتد که خواجه مرد

وز بم و زیر، خانه پر آه و فغان شود

تابوت و پنبه و کفن آرند و مرده شوی

اوراد ذاکران ز کران تا کران شود

آرند نعش تا به لب گور و هر که هست

بعد از نماز باز سر خانمان شود

میراث گیر کم خرد آید به جست و جوی

پس گفت و گوی بر سر باغ و دکان شود

نامی ز ما بماند و اجزای ما تمام

در زیر خاک با غم و حسرت نهان شود

خرم دلی که در حرم‌آباد امن و عیش

حق را به خوان لطف و کرم میهمان شود

این کار دولتست نداند کسی یقین

سعدی یقین به جنت و خلدت چه سان شود

سعدی

مطلب مشابه: متن پنجشنبه آخر سال فوت شدگان و جملات غم انگیز برای از دست رفتگان

روز مرگم اشک را پیدا کنید، روی قلبم عشق را پیدا کنید

روز مرگم خاک را باور کنید روی قبرم لاله را پرپر کنید

خانه را وقف نیلوفر کنید پیکرم را غرق در شبنم کنید

روز مرگم دوست را دعوت کنید، بعد مرگم خنده را سر کنید

رفتنم را ای دوستان باور کنید.

Prayer for the dead rasekhoon

شعر درباره مرگ جوان

پنجشنبه است
فاتحه ای بفرستیم برای تمام
آنهایی که در بین ما نیستند
ولی دعاهایشان هنوز کارگشاست
و یادشان همیشه با ماست

پنجشنبه ها

چه خوشحال می ‌شوند

عزیزانی که

دستشان از دنیا کوتاه است

و منتظر مهرتان هستند

جایشان تا ابد در قلبمان خالیست

با فاتحه و صلوات یادآورشان باشیم

Avat 1

گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من تو مَگِریْ و مگو: «دریغ! دریغ!»

به دام دیو در اُفتی دریغ آن باشد
جنازه ام چو ببینی مگو: «فراق! فراق!»

مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو: «وداع! وداع!»

که گور پرده جمعیت جنان باشد
فرو شدن چو بدیدی بر آمدن بنگر

غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد؟
تو را غروب نماید، ولی شروق بود

لَحَد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست؟

چرا به دانه انسانت این گُمان باشد؟!
کدام دَلْوْ فرو رفت و پُر برون نامد؟

زِ چاهْ یوسف جان را چرا فَغان باشد؟
دهان چو بستی از این سوی، آن طرف بگشا

که های هویِ تو در جو لامکان باشد
تو را چنین بنماید که من به خاک شدم

مولوی

مطلب مشابه: جملات غمگین مرگ + متن خواندنی و آموزنده در مورد مردن و مرگ

من نمی‌خواهم که بعد از مرگ من افغان کنند

دوستان گریان شوند و دیگران نالان کنند

من نمی‌خواهم که فرزندان و نزدیکان من

ای پدر جان! ای عمو جان! ای برادر جان کنند

من نمی‌خواهم پی تشییع من خویشان من

خویش را از کار وا دارند و سرگردان کنند

من نمی‌خواهم پی آمرزش من قاریان

با صدای زیر و بم ترتیل الرحمن کنند

من نمی‌خواهم خدا را گوسفندی بیگناه

بهر اطعام عزادارن من قربان کنند

من نمی‌خواهم که از اعمال نا هنجار من

ز ایزد منان در این ره بخشش و غفران کنند

آنچه در تحسین من گویند بهتان است و بس

من نمی‌خواهم مرا آلوده بهتان کنند

جان من پاک است و چون جان پاک باشد باک نیست

خود اگر ناپاک تن را طعمه نیران کنند

در بیابانی کجا از هر طرف فرسنگ‌هاست

پیکرم را بی کفن بی شستشو پنهان کنند

حبیب یغمایی

poems about dead 2

رباعیات با مضمون مرگ

در غم از دست دادن عزیزان به سوگ نشستن صبری میخواهد عظیم

برای شما و خانواده محترمتان صبر و شکیبایی

و برای آن عزیز در گذشته غفران و رحمت واسعه الهی را خواستارم .

فقدان ….بزرگوارتان ما را نیز اندوهگین ساخت.

غفران و رحمت الهی برای آن عزیز از دست رفته و سلامتی

و طول عمر با عزت برای جناب عالی از پروردگار متعال خواهانیم.

اندوه ما در غم از دست دادن ان عزیز بزرگوار در واژه ها نمیگنجد

fatehe 2

پنجشنبه است و
دوباره دلم برای کسیکه ندارمش تنگ است.
پنجشنبه است و
چقدر جای خالی بعضیها رو زیاد احساس می‌کنیم.
به رسم کهن،
یاد میکنیم از آن ها که
وقتشان و مکانشان از ما جداست..
یاد میکنیم از آن ها که دلتنگشان میشویم..
یاد میکنیم از انها که هنوز دوستشان داریم..

بر دم خنجر سپاری ای بشر گر جان خود
بِه که بهر زر فروشی بیش از این ایمان خود

جان در این دنیای فانی، می رود با خوب و بد
لیک ایمان می کند ایمن تو را را از آن خود

در جهان بی وفا فکر حساب زر مکن
سعی کن با زاد نیکی پر کنی همیان خود

آن همه سیم و زرِ فرعون جانی را چه شد؟
بُرد آیا ذره ای از آن همه امکان خود

سعی کن قارون نباشی در جهان حاتم شوی
درد دل کن یک شبی، یک گوشه با وجدان خود

گیرم هر ساله روی برحجّ و بر کرببلا
خلق را حیران کنی از سفرهٔ احسان خود

حج اگر بوسیدنِ سنگ سیاه کعبه است!
روسیاهی گر ببینی گشنه ای همسان خود

دستگیری از یتیمان بِه ز حج اکبر است
تا شود خرج عرب از رنج بی پایان خود

حج تو حاجی جهاز دختر مستضعف است
آخرت را میخری با بذل و با احسان خود

درس آزادی بگیر از شهریار کربلا
خالی از بُغض و ریا کن در جهان دامان خود

صاحب منسب شدی از خود مشو بی خود بشر
مرد پاکی گر ببینی پینه بر دستان خود

مردی و مردانگی عدل و شرف حُکم علیست
در درون اعدام کن آن شیوهٔ عثمانِ خود

طبع شعرت هان«فقیرا» کار دستت می دهد
تا بازی می کنی با شعر خود با جان خود

مجید قلعه بیگی

مطلب مشابه: عکس پروفایل مرگ و مردن + جمله های کوتاه و متن های غم انگیز مرگ

Avat 5 e1683799790117

وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می‌کند

زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می‌کند

ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب

وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می‌کند

سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست

جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می‌کند؟

یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد

تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می‌کند

هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست

خانه من با خیابان‌ها چه فرقی می‌کند

مثل سنگی زیر آب از خویش می‌پرسم مدام

ماه پایین است یا بالا چه فرقی می‌کند؟

فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت

بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می‌کند

فاصل نظری

nody

عکس استوری شعر مرگ

زدم فریاد خدایا این چه رسمی است

رفیقان را جدا کردن هنر نیست

رفیقان قلب انسانند خدایا

بدون قلب چگونه می توان زیست ؟

پنج شنبه که می شود
ثانیه هایمان سخت بوی دلتنگی می دهد
و عده ای از عزیزانمان
آن طرف
چشم به راه هدیه ای تا آرام بگیرند
با فاتحه و صلواتی هوایشان را داشته باشیم

از درد دوریت عزیز آسمانی ام ،غریب غربَتُوم بیماروم امشو. چو طوطی در قفس مینالوم امشو

به یاد تمام عزیزان سفر کرده 🖤

ای که در غفلتی و بنده دنیا شده ای
غرق خود بی خبر از ظلمت فردا شده ای

گوهر عمر گذشت جهل و جوانی نه هنوز
که تو مشغول فنا غافل از عقبا شده ای

هیچ دانی بشرا آمدنت بهر چه بود
از چه رو ساکن این منزل وماوا شده ای

رفتنی گشته مقرر پی این آمدنت
در گذرگاه اجل از چه شکیبا شده ای

کس نماندبه عدم میروداین قافله زود
بار نابسته چرا پس تو مهیا شده ای

دهر فانی شده اسباب تعیش(نادر)
غافل از سرزنش هاتف معنا شده ای

حاج نادر بابایی

Avat 2 e1683799859550

مثل گیسویی که باد آن را پریشان می‌کند

هر دلی را روزگاری عشق ویران می‌کند

ناگهان می‌آید و در سینه می‌لرزد دلم

هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان می‌کند

با من از این هم دلت بی‌اعتناتر خواست، باش

موج را برخورد صخره کِی پشیمان می‌کند؟

مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرت‌کِش است

هرکسی او را به زخمی تازه مهمان می‌کند

اشک می‌فهمد غم ِ افتاده‌ای مثل مرا

چشم تو از این خیانت‌ها فراوان می‌کند

عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند

دردِ بی‌درمان‌شان را مرگ درمان می‌کند

مژگان عباسلو

تسلیت واژه کوچکیست در برابر غم بزرگ شما

از خداوند صبر برای شما و خانواده محترم خواهانم

امیدوارم که غم آخرتان باشد .

مطالب مشابه را ببینید!