اشعار مریم حیدر زاده {25 شعر بلند و کوتاه از شاعر نابینای ایرانی}

در این بخش از سایت ادبی و هنری تاپ ناز اشعار خانم مریم حیدر زاده را برای شما دوستان قرار خواهیم داد. مریم حیدرزاده شاعر و ترانهسرای معروف ایرانی است که برای خوانندگان مطرح کشورمان همچون آقای ابی، شادمهر عقیلی و داریوش ترانهسرایی کرده است.
شعرهای زیبای این شاعر ایرانی
تمام عاشقا بهم رسیدن
باغبونا میوههاشون چیدن
نقاشا شاهکاراشون کشیدن
اما هنوز من اینجا و تو اونجا
صحراها غرق لطف بارون شدن
رویاهای رنگی فراوون شدن
خیلی کسا لیلی و مجنون شدن
اما هنوز من اینجا و تو اونجا
موجا همه راهی دریا شدن
کابوسای شبونه رویا شدن
درای بسته همشون وا شدن
اما هنوز من اینجا و تو اونجا
پرندهها به آشیونه رفتن
غصهها دونه دونه دونه رفتن
آوارهها همه به خونه رفتن
اما هنوز من اینجا و تو اونجا
ستارههای کم سو پر نور شدن
هرچی بد و بدی همه دور شدن
سنگا و شیشهها باهم جور شدن
اما هنوز من اینجا و تو اونجا
هرچی سیاهی بود همه سفید شد
چشمای بسته خونه امید شد
دوری شبونه رفت و ناپدید شد
اما هنوز من اینجا و تو اونجا
چشم تو از کهکشان راه شیری هم سر است
پیش چشمان تو یاس و ناز و مریم پرپر است
من نمی دانم چه رازی بین عشق و اسم توست
امشب تمام خویش را از غصه پرپر میکنم
گلدان زرد یاد را با تو معطر میکنم
تو رفتهای و رفتنت یک اتفاق ساده نیست
ناچار این پرواز را اینبار باور میکنم
ایستاده بودم
هوا سرد بود
رد شدی
نگاهم کردی
هوا سردتر شد
مرا ندیدی و رد شدی
ولی من
هنوز ایستاده بودم
هرروز نگاهت را مرور میکنم
و هرروز
سردتر میشود
مطلب مشابه: اشعار عاشقانه فریدون مشیری + شعر کوتاه و بلند با مضامین متنوع و احساسی

شم هایش را به روی اهل دنیا بسته است
نفمه سازش به بغض ابرها پیوسته است
لحن آرام و نوای سوز سازش ماندنیست
او چه اینجا و چه آنجا تا ابد وارسته است
اشعار عاشقانه مریم حیدرزاده
صفای سبز وجود تو … جان پناه خودم
سرت همیشه سلامت !رفیق راه خودم
غریبه نیستی اما بدون تو آری !
رسیده ام به لب مرز پرتگاه خودم
بجان هر دویِمان ، پیش از این بر آمده ام
هزار بار به جبران اشتباه خودم
در این زمانه که عاشق شدن خودآزاری ست
دلم خوش است شدی عشق و تکیه گاه خودم
شب از درخشش چشم تو باز ، نورانی ست
ستاره ی شب من ! یارِ کج کُلاه خودم!
موقع تولد قشنگ تو،هر چ ک دعا کنی،
مستجاب میشود
چشم تو بهترین هر دو نیمه
انتخاب میشود
آن شبی ک صبح آن تولدست
آفتاب میشود
عکس تو جای ماه،توی آسمون نقره
قاب میشود
دیشب تولدت چ زود توی چشم عاشقم
وقت خوای میشود
ب دل غریب اجازع گر دهم
قصه ام یک کتاب میشود
گفدن از نگاه تو
بی حساب میشود
آخرش شمع
آب میشود
من او ندارم
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا
هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی
نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا
زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه
هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا
زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش
عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا
شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
از دولت محزونان وز همت مجنونان
آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا
تا کی ای دلبر،
دلِ من بارِ تنهایی کشد؟
ترسم از تنهایی
احوالم به رسوایی کشد

شعرهای مریم حیدرزاده
دیگر نمی توانم پنهانت کنم
از درخشش نوشته هایم می فهمند
برای تو می نویسم
از شادی قدم هایم
شوق دیدن تو را در می یابند
از انبوه عسل بر لبانم
نشان بوسه تو را پیدا می کنند
چگونه می خواهی قصه عاشقانه مان را
از حافظه گنجشکان پاک کنی
و قانع شان کنی
که خاطراتشان را منتشر نکنند …
شهر خاموش من! آن روح بهارانت کو؟
شور شیدایی انبوه هزارانت کو؟
میخزَد در رگِ هر برگِ تو خوناب خزان
نکهتِ صبحدم و بوی بهارانت کو؟
کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیههی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟
زیر سرنیزه تاتار چه حالی داری؟
دل پولادوشِ شیر شکارانت کو؟
سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند
نعره و عربدهی باده گسارانت کو؟
چهرهها درهم و دلها همه بیگانه زهم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟
آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحَرِ این شب تارانت کو؟
كافيست چشمانت را ببندى و چند
لحظه تمركز كنى ميشنوى…؟
آسمان پر است از “دوستت دارم” هايى
كه هيچوقت به مقصد نرسيد!
بلندترينش ، ناب ترينش
بِكر ترينش مالِ من است!
بَرَش دار لطفاً…
مطلب مشابه: شعر عاشقانه حافظ ❤️ ؛ گلچین اشعار زیبای عاشقانه و غزل های کوتاه حافظ
بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم
مستیم اگر ساکن میخانه نباشیم
ما را چه غم ار باده نباشد، که دمی نیست
از عمر که با نالۀ مستانه نباشیم
سرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم
چون می نرسد دست به دامان حقیقت
سهل است اگر در پی افسانه نباشیم
هر شب به دعا می طلبیم اینکه نیاید
آن روز که ما در غم جانانه نباشیم
گفتي که مرا دوست نداري گله اي نيست
بين من و عشق تو ولي فاصله اي نيست
گفتم که کمي صبر کن و گوش به من کن
گفتي که نه بايد بروم حوصله اي نيست
پرواز عجب عادت خوبيست ولي حيف
تو رفتي و ديگر اثر از چلچله اي نيست
گفتي که کمي فكر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغلهاي نيست
رفتي تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزند دل من مساله اي نيست
پر بغض و طوفانی شده دریای بی تو
دارد عذابم میدهد هر جای بی تو
میترسم از تاریکی فردای بی تو
ماندن ندارد لحظه ای دنیای بی تو
با بودن تو زندگی می کنم
با عشق تو دیوانگی کردم
تو شمع روشن کن ، کنارم باش
من سالها پروانگی کردم

اشعار مریم حیدرزاده
چه بی پروا
مرا در آغوش میکشی
هر وقت و بی وقت
حتی وقتی کنارت نیستم
و تنهایی
آنگونه در آغوش کشیده مرا
که انگار
سیم های خار دار
حياط خالیِ زندان را
در آغوشم بمان !
بگذار در نگاه تو
– خیلی آرام –
زیستن را از یاد ببرم
من از مرگ های ناگهانی می ترسم
این قافله عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
تو رو روشن می نویسم
وقت خوندن می نویسم
هرچی از خدا دلت خواست
تو بگو من می نویسم.
به همین منوال اگر پیش برویم،
حل می شوم، محو می شوم در تو،
تبخیر می شوم و باران که بارید میتوانی
مرا بر گونه های مهربانت حس کنی.
رقص هر قطره باران تجربه لمس
با هم بودن است.
ممنونم از روزای بارونی
بیزارم از هرچیز قانونی
من لیلی ات هستم و خواهم ماند
ممنونم از این که تو مجنونی
اندوهِ تو طوفانِ نوحَست
عشقت غروبی باشُکوهَست
تا شانه ی تو تکیه گاهَست
امنیّتَم صَد رشته کوهَست
مطلب مشابه: شعر عاشقانه خیام ؛ اشعار و رباعیات عاشقانه خیام + زندگینامه عمر خیام

بی بهانه می نویسم
با ترانه می نویسم
تو رو از صمیم قلبم
عاشقانه می نویسم
تو رو آخر می نویسم
بازم از سر می نویسم
تو رو از تمام دنیا
مهربونتر می نویسم