جملات فلسفی پشت ماشین ( جملات زیبای سنگین پشت خودرو )
یکی از اقشار جامعه که رابطه تنگاتنگی با جملات فلسفی پشت ماشین دارند رانندگان هستند. همه ما بارها و بارها شاهد این قضیه بوده ایم و جملات فلسفی پشت ماشین ها توجهمان را به خود جلب کرده اند. حتی گاهی با خواندن آن ها و به سبب قدرت مضامین سنگین و کوبنده شان برای چند لحظه در اعماق فکر فرو می رویم.
اگر با می خواهید نمونه هایی از جملات فلسفی پشت ماشین هم آشنا شوید جای خوبی را انتخاب کرده اید. ما در این بخش از تاپ ناز می خواهیم گلچینی از جملات ناب و فلسفی پشت ماشین مثل پیکان، کامیون، نیسان، پراید و… را گردآوری کنیم.
سری جدید جملات فلسفی پشت ماشین

گاهی اوقات یک سری جملات فلسفی با مضامین خاص و پرمحتوا را می شنویم که می توانند به نوعی راه زندگی مان را تغییر دهند. یکی از روش هایی که کمک می کند با خواندن جملات فلسفی راحت تر به عمق حقیقت زندگی پی بریم و متحول شویم جملات فلسفی پشت ماشین است. به همین خاطر ما در ادامه این مطلب می خواهیم زیباترین جملات فلسفی را برایتان گرداوری کنیم.
چتر خودت رو بگیر، این چشم هایی که در من می بینی، بزرگ شده از باران هستند
جالبه توی این دنیا با هر کی که حرف می زنم، دائم در شکایته! پس اونی که دنیا به کامشه دقیقا کیه؟
مهربونی بزرگترین اصلی هست که میتونه انسانیتت رو نشون بده! اگه کسی از تو کمک خواست، یعنی خیلی ارزش داری.
در سکوتی که من کرده ام، فریاد ها نهفته است
خیلی وقته به این پی بردم که آدما خیلی شبیه حرف هاشون هستن! منتهی اون حرفایی که هیچ وقت به زبون نمیارن
جملات فلسفی پشت کامیون

اگه مشکلات رو توی زندگی به یک کشتی تشبیه کنیم، نعمت هایی که داریم مثل یک اقیانوسه! هیچ وقت نعماتی که خدا بهت داده رو فراموش نکن.
هیچ وقت نمیتونی همه ی شکست هات رو جبران کنی؛ هیچ وقت نمیتونی به همه ی آرزوهات برسی و هیچ وقت هم نمیتونی دهن همه ی مردم رو ببندی! پس سعی کن فقط در لحظه و همونطور که میخوای زندگی کنی.
گرگی که مرا شیر دهد میش من است
بیگانه اگر وفا کند خویش من است
من از عقرب نمی ترسم ولی از سوسک می ترسم
من از دشمن نمی ترسم ولی از دوست می ترسم
جملات فلسفی پشت نیسان با مضامین خاص

کوه از بالا نشینی رتبه ای پیدا نکرد جاده از افتادگی از کوه بالا میرود!
تا سگ نشوی کوچه و بازار نگردی – تا کوچه و بازار نگردی نشوی گرگ بیابان!
شتاب مکن
مقصد خاک است
دینا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ تر از هیچ تو بر هیچ مپیچ!
ڪنار خیابان وایستاده بودم
با خودم گفتم:
آخرین مدل ماشینے ڪہ در آینده سوار میشم چیہ؟
همون لحظہ یہ آمبولانس نعش ڪش از بغلم رد شد
روش نوشتہ بود:
فڪرشو نڪن آخرش مسافر خودمے…
من در پی روزی میتازم و عجل در پی من
به راحتی نوشتیم بابا نان داد ولی ندانستیم بابا برای دادن نان جوانیش را داد
هوای حوصله ابریست
غم عشقت بیابون پرورم کرد
ماییم که بی هیچ سرانجام خوشیم
خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند
روشن نمیشد هولش دادیم رفت
پای معرفت که میاد وسط دست خیلی ها کوتا میشه
شاه همون سربازیه که ناامید نشده
این نیز بگذرد…
لاستیک قلبمو با میخ نگات پنچر نکن
کشتی از طوفان نلرزد تا خـــدا با ناخـــداست !
آدم دیوانه را بنگی بس است خانه پرشیشه را سنگی بس است
مبر ز موی سفیدم گمان به عمر دراز
جوان به حادثه ای زود پیر می شود گاهی
تجربه نام مستعاری است که بر خطاهای خود میگذاریم!
چیزایی که قرار نبود بشکنه، شکستن! از این به بعد راحتید هر جور که میخواین رفتار کنید.