مجله تاپ‌ناز‌

اشعار محمود درویش (40 شعر فوق العاده زیبا و احساسی از شاعر معروف عرب)

اشعار محمود درویش (40 شعر فوق العاده زیبا و احساسی از شاعر معروف عرب)

در این بخش از تاپ ناز اشعار محمود درویش را برای شما دوستان قرار داده‌ایم. محمود درویش شاعر و نویسنده فلسطینی بود. او بیش از سی دفتر شعر منتشر کرد و شعرهای او که بیشتر به مسئله فلسطین مربوط می‌شد در بین خوانندگان عرب و غیر عرب شهرت و محبوبیت داشت. برخی از شعرهای او به فارسی ترجمه و منتشر شده‌است.

شعرهای زیبا از محمود درویش

خیلی دلم می‌خواست که

حالا کنارم باشی

اما نیستی!

تو آنجایی

و «آنجا» نمی‌داند

که چقدر خوشبخت است..

عشق

مرا می‌آموزد

که عشق نورزم

و رهایم می‌کند در وزشگاهِ برگ‌ها..

شعرهای زیبا از محمود درویش

پاییز اما

چیزی نیست جز خلوتی برای تعمق

در آن چه از عمرمان فرو افتاد..

پاییز چه غم‌انگیز است.

و غم‌انگیز‌تر از آن اینکه تو باشی،

و من تنهای تنها با خاطرات تو قدم بزنم..

و تنها چون تو یک رویا هستی، من زیاد می‌خوابم…

گاهی چیزی که بیش از همه بر سینه‌ات سنگینی می‌کند، حرفی‌ست که فرصتِ گفتنش از دست رفته..

چه اشکالی دارد اگر بحث را ببازم

و خنده‌اش را به دست آورم؟

مطلب مشابه: اشعار عاشقانه فریدون مشیری + شعر کوتاه و بلند با مضامین متنوع و احساسی

هرشب

در محاصره گفته‌های ناگفته مانده‌ام..

کسی را نیازارید

چرا که همه‌ی دلها

به قدر کافی پر از دردند…

به ناچار عاشقت شدم

نه برای آنکه زیباترینی، نه!

برای آنکه عمیق‌ترینی

که عاشق زیبایی معمولاً احمق است…

مَرا به غیر تو رغبتی نیست که تمام آرزوهایَم در «تو» خلاصه می‌شود…

و نام‌ها را نیز عطری‌ست

هر بار تو را صدا زدم،

نسیم بهشت وزیدن گرفت…

خودمان دوست نداریم حالمان خوب شود

زیرا «درد» آخرین حلقه‌ی اتصال ما به چیزیست که

از دستش داده‌ایم…!

در غیاب آنکه دوستش داری یتیم‌ خواهی بود حتّی اگر تمام دنیا تو را در آغوش بگیرند‌.

بعد از من..

هر کسی که تو را خواهد بوسید

بر روی لبانت، نهال کوچک انگوری خواهد یافت

که من کاشته‌ام…

و دست زنی در دستانم کافی‌ست

تا آزادی‌ام را در آغوش بگیرم…

من یک زنم

نه کمتر نه بیشتر

تو اگر خواستی مجنونی دلتنگ باش

اما من دوست دارم همانگونه که هستم دوستم بدارند

نه شبیه تصویری رنگی در روزنامه

یا اندیشه‌ای پرداخت شده در شعری میان گوزن‌ها

من یک زنم، نه کمتر نه بیشتر…

من فراموش نمی‌کنم‌،

فقط چیزها را کنار می‌گذارم…

عشق یک پیمان است

و پیمان یک دِین بر گردن

که فقط مردان واقعی آن را ادا و به آن وفا می‌کنند

و چه اندک هستند این تعداد مردان…

به اندازهٔ کافی خاطره دارم

تا قهوه‌ام را به‌ تنهایی در کافه‌ای بنوشم

که همه آن را خلوت می‌پندارند،

امّا با آنانی که نیستند

شلوغ شده است…

– چه موقع می‌خواهی مرا ببوسی؟

+ وقتی باور کنم که می‌توانم باور کنم که لب‌هایت برای من باز شده‌اند.

عاشق صحبت کردن با تو ام

حتی با اینکه گاهی چیزی برای گفتن ندارم..

شعرهای زیبا از محمود درویش

کسانی هستند که عشق را زندگی می‌دانند و

کسانی هستند که آن را دروغ می‌بینند؛

هر دوی آن‌ها حقیقت دارند؛

اولی روح خود را ملاقات کرد و دومی آن را از دست داد…

اشعار کوتاه محمود درویش

چیزی دلخواهم نیست

می‌خواهم گریه کنم..

به من گفت‌: «از دلتنگی بگو»

گفتم: «دلتنگی يَعنی صدایِ محبوبت را بشنوی، روی برگردانی و كسی‌ آن‌جا نباشد..»

من از چشمان زیادی گذشتم اما من فقط در چشمان تو گم شدم..

جسمی در این‌جا

قلبی در آن‌جا

و خیالی بسیار دور…

من و معشوقم

دو صداییم در یک دهان!

با كلماتت

كسی كه دوست داری را در آغوش بگير؛

بعضی كلمات دست مهربانى دارند كه روح را نوازش مى‌کنند.

گمان می‌کردم آنکه دوستم دارد

حتی اگر غرق در تاریکی‌ام باشم دوستم خواهد داشت

حتی اگر پر از زخم باشم

حتی اگر قادر به دوست داشتن خودم نباشم، او با وجود همه این‌ها دوستم خواهد داشت.

اما نه

هیچکس خود را به مخاطره نمی‌اندازد و دستش را داخل چاه نمی‌برد.

تاریکی تنها برای ماست…

سعی کن دوستدار غم‌هایت باشی

شاید بروند!

بسان تمام چیزهایی

که دوست ‌داریم و می‌روند..!

اندوهگین مباش

که اندوهِ چشمان تو

از دشمنان من است…

اشعار کوتاه محمود درویش

اگر زندگی می‌کنی، آزاد زندگی کن و اگر میمیری، مثل یک درخت، ایستاده بمیر

خانه‌ی منی و تبعیدگاهم

خاک منی که نابودم کرده‌ای…

اشعار احساسی از محمود درویش

‏آیا گاهی قلب،

سزاوارتر از عقل

برای آلزایمر نیست…؟

به زن سخت نگیرید؛

مگر به هنگام در آغوش کشیدنش!

‏هنگامی که مطمئن می‌شوند

عمیق دوستشان داریم،

می‌روند..

از شانس بدم

فراموش کردم که شب بلند است 

و از شانس خوبت

 تا صبح به یادت بودم..

هیچ اثباتی برای زنده بودنم نیست

و هیچ چیز ثابت نمی‌کند که مُرده‌ام…

هستند کسانی که از «تنهایی» شِکوِه می‌کنند

اما من به تنهاییِ خود عادت نموده

و آن را پرورده

و «عاشقش» شده‌ام.

با تو

گفتگوی بی‌پایانم آرزوست..

‌اندکی از تو مرا کفایت می‌کند

امّا اندک تو را نمی‌توان اندک خواند..

‏در میانِ نبردِ زندگی

تو

نقطه‌ی امنِ منی..

‏و کلمات را برایت روی چشمانم گذاشتم؛

اما فکر نمی‌کنم متوجه شده باشی..

او همچون خانه است

 گرم است

و همه خستگی را از من برطرف می‌کند..

سلام

بر آن‌هایی که فراموش شده‌اند

اما هرگز

نتوانستند فراموش کنند..

آن‌چنان به عشق‌ورزی با محبوبم مشغولم که من را فرصتی برای دشمنی با بدخواهانم نیست!

می‌خواستم بگویمت که به جز تو

از همه ناامید گشته‌ام و ترسانم از همه!

اما پیش از آن که بگویمت

تو نیز ناامیدم نمودی..

اشعار احساسی از محمود درویش

من را ببر به حالی که قبل از آشنایی با تو داشتم و سپس ترکم کن.

این، منصفانه‌تر است…

+ پرسید:

با آنان که ناامیدت کردند چگونه تا کردی؟

– هیچ، گذشتم؛

انگار که هرگز نبوده‌اند؛

و ادامه می‌دهم…

شعرهای عاشقانه محمود درویش

فقط یک نفر

فقط یک نفر از زندگیت می‌گذرد؛

که خطوط کف دستانش شبیه وطن توست!

به محض این که دستش را

از دست تو‌ بیرون آورد،

احساس می‌کنی در تبعیدی…

همين مجازات تو را بس!

كه من ديگر تو را

آن طور كه مى‌ديدم،

نمى‌بينم…

می‌بینمت، از مرگ نجات می‌یابم. تَنَت لنگرگاه من است.

‏آن زن که خنده‌روست

و از خنده‌اش

قلبهای دیگران شاد می‌شود،

بی‌شک بدان که زخمِ بزرگی خورده است قلبِ او

و او زخم خویش را

در زیر خنده پنهان نموده است!

این زن، قوی‌ترین زنان است

و بهترین

مطلب مشابه: اشعار مریم حیدر زاده {25 شعر بلند و کوتاه از شاعر نابینای ایرانی}

‏جنگ پایان خواهد یافت و رهبران با هم گرم خواهند گرفت

و باقی می‌ماند آن مادر پیری که چشم به راه فرزند شهیدش است

و آن دختر جوانی که منتظر معشوق خویش است

و فرزندانی که به انتظار پدر قهرمانشان نشسته‌اند.

نمی‌دانم چه کسی وطن را فروخت اما دیدم چه کسانی بهای آن را پرداختند..

شعرهای عاشقانه محمود درویش

نامه محمود درویش به ریتا:

ریتا؛

اکنون درکنار من نیستی ولی همچنان با من هستی.

به شانه‌ات تکیه می‌دهم..

با تو غذا می‌خورم..

و دستِ ثابتت را مانند پرنده‌ای که نمی‌خواهد پرواز کند در دستم می‌فشارم.

به کجا پرواز کند؟ از من به‌سوی من.

ریتا؛

تو را هر لحظه می‌بینم و احساس می‌کنم.

تو در اتاق من، در تخت من، در کیف من، در کتاب من، در قلم من، در قلب من و در خون من هستی.

چیز جدیدی هست که می‌خواهم برای تو فاش کنم، پس شگفت‌زده نشو.

امروز در آینه خیره شدم و محمود جدیدی را دیدم.

شیرین‌تر، سالم تر و شادتر.

ریتا… این بار دیگر از تو نمی‌پرسم چه وقت همدیگر را خواهیم دید،

چون ما با هم هستیم…

مطالب مشابه را ببینید!