اشعار پابلو نرودا (اشعار عاشقانه و احساسی از سیاستمدار و شاعر بزرگ اهل شیلی)

در این بخش از سایت ادبی و هنری تاپ ناز اشعار پابلو نرودا را برای شما دوستان قرار دادهایم. ریکاردو الیسر نفتالی ریس باسوآلتو دیپلمات، سناتور و شاعر نوگرای شیلیایی و برنده جایزه ادبیات نوبل میباشد. وی نام مستعار خود را از یان نرودا شاعر اهل چک انتخاب کرده بود. سرودههای وی در غالب سونت از اهمیت بالایی برخوردار است و بیشتر آثار او را تشکیل میدهند.
اشعار زیبا از پابلو نرودا
میخواهم که تو زندگی کنی،
در حالی که من در انتظار توام، در خواب،
برای گوشهای تو گوش سپردن میخواهم به صدای باد،
برای تو بوییدن عطر دریا را میخواهم، همان که هردو عاشقاش بودیم
و برای تو راه رفتنی میخواهم بر ماسهها، همان جایی که باهم قدم زدیم.
برای هر آنچه عاشقاش هستم، ادامه دادن به زندگی را میخواهم
و برای تو که عاشقات هستم و ترانهات را ورای هر چیزی سرودهام
برای تو، گل دادن میخواهم، بوتهی گل،
تا برسی به هر آنچه که عشق من
میخواهد برای تو،
تا که بگذرد سایهی من از میان موهای تو،
تا که اینهمه را آنها دلیلی بدانند برای ترانهام.
مدت هاست…
ایستاده ام بر فراز اتفاقی
که نمی افتد…
کوه و رودخانه
در کشور من کوهی است
در سرزمین من رودخانه ئی ست
با من بیا
گرسنگی با رودخانه سرازیر است
با من بیا
آنان که در رنجند کیانند؟
نمیدانم،اما مردم من اند
با من بیا
نمیدانم،اما پیش من می آیند
و به من میگویند:(ما رنج میبریم).
با من بیا
و به من میگویند:(مردم تو،
مردم شوربخت تو،
میان کوه و رود،
با اندوه و گرسنگی،
نمیخواهند تنها پیکار کنند،
آنان در انتظار تواند، ای دوست)
و تو ای تنها محبوب من
ای دانه سرخ و کوچک گندم،
پیکار ما دشوار است،
زندگی دشوار است،
اما تو با من خواهی آمد.
مطلب مشابه: اشعار نزار قبانی + 50 شعر کوتاه و بلند بسیار زیبا و عاشقانه از شاعر عرب

به آرامی آغاز به مردن میكنی
اگر سفر نكنی
اگر كتابی نخوانی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر از خودت قدردانی نكنی
به آرامی آغاز به مردن میكنی
اگر برده عادات خود شوی
اگر همیشه از یك راه تكراری بروی
اگر روزمرگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی
به آرامی آغاز به مردن میكنی
اگر…
مجال ستایش موهایت را ندارم.
باید برای تک تک آن نغمه ها سر دهم
دیگر عاشقان تو را
به چشم دیگر می طلبند اما،
تنها آرزوی من آرایش موهای توست.
با من بیا.
آنان که رنج میبرند کیانند؟
نمیدانم، اما مردم من اند
با من بیا.
شعری از پابلو نرودا
شعرهای زیبا از شاعر معروف پابلو نرودا
دست هايم را مي بيني ؟ آن ها زمين را پيموده اند
خاک و سنگ را جدا کرده اند
جنگ و صلح را بنا کرده اند
فاصله ها را
از درياها و رودخانه ها برگرفته اند
و باز
آن گاه که بر تن تو مي گذرند
محبوب کوچکم
دانه گندمم ، پرستويم
نمي توانند تو را در برگيرند
از تاب و توان افتاده
در پي کبوتراني توامان اند
که در سينه ات مي آرمند يا پرواز مي کنند
آن ها دوردست هاي پاهايت را مي پيمايند
در روشناي کمرگاه تو مي آسايند
براي من گنجي هستي تو
سرشار از بي کرانگي ها تا دريا و شاخه هايش
سپيد و گسترده و نيلگوني
چون زمين به فصل انگورچينان
در اين سرزمين
از پاها تا پيشاني ات
پياده ، پياده ، پياده
زندگي ام را سپري خواهم کرد.
بگو آیا گل سرخ، عریان است؟
یا همین یک لباس را دارد؟
راست است که امیدها را باید با شبنم آبیاری کرد؟
چرا درختان شوکت ریشههایشان را پنهان میکنند؟
چه چیزی در جهان از قطارِ ایستاده در باران غمانگیزتر است؟
تو را دوست دارم!
مانند هر چیز با ارزش و پنهانی
که باید
مخفیانه دوست داشت!
درست، ما بین سایه و روح…
تو را دوست دارم
بی آنکه بدانم
چگونه، از کی و از کجا…
تو را دوست دارم!
بی هیچ پیچیدگی، بی هیچ غروری…
دوستت دارم
تو را به عنوان چیزهای تاریکی
که باید دوست داشت،
دوستت دارم
در خفا، بین سایه و روح

از چوپانی پرسیدند
روزگار چگونه است؟
گفت از روزگار چیزی نمیدانم
اما پشم های گوسفندانم را که چیدم دیدم نیمی از آنها گرگ اند!
مثل پابلو نرودا دلبرتون رو
دوست داشته باشید که میگه
هیچ نمیدانم عشقهای دیگر چه ساناند
من با نگاه کردن به تو
با عشق ورزیدن به تو زندهام
عاشقِ تو بودن ذات من است.
بهترین اشعار پابلو نرودا
مهم نیست اکنون زندگی ام چگونه میگذرد
عاشق آن خاطراتی هستم
که تصادفی از ذهنم عبور میکنند
و باعث لبخندم میشوند …
به خاطر تو
در باغهای سرشار از گلهای شکوفنده
من
از رایحه بهار زجر می کشم .
چهره ات را از یاد برده ام
دیگر دستانت را به خاطر ندارم
راستی چگونه لبانت مرا می نواخت ؟
به خاطر تو
پیکره های سپید پارک را دوست دارم
پیکره های سپیدی که
نه صدایی دارند
نه چیزی می بیننند.
صدایت را فراموش کرده ام
صدای شادت را
چشمانت را از یاد برده ام.
با خاطرات مبهمم از تو
چنان آمیخته ام
که گلی با عطرش
می زیم
با دردی چونان زخم
اگر بر من دست کشی
بی شک آسیبی ترمیم ناپذیر خواهیم زد .
امشب غمگینانه ترین سطرها را می نویسم؛
دوستش داشتم!
او نیز گاهی؛
دوستم می داشت

تو را از ته دل به یاد می آوردم،
دلی فشرده به غم،
غمی که آشنای توست.
پس تو کجا بودی؟
پس که بود آنجا؟
گویای چه حرف؟
چرا تمامی عشق
یکباره بر سرم خواهد تاخت
وقتی حس میکنم که غمگینم
و حس میکنم که تو دوری؟
جملات کوتاه پابلو نرودا
Love is so short
forgetting is so long
عشق بسیار کوتاه است
اما فراموش کردن آن بسیار طولانی
رنگ چشمان تو
آه! رنگ چشمان تو
اگر حتی به رنگ ماه نبودند
اگر حتی چونان بادی موافق
در هفته کهربایی ام وجود نمی داشتی
در این لحظه زرد
که خزان از میان تن تاک ها بالا می رود
من نیز
چون تاکی
تکیده بودم
آه! ای عزیز ترین!
وقتی تو هستی
همه چیز هست – همه چیز!
از ماسه ها تا زمان
از درخت تا باران
تا تو هستی
همه چیز هست
تا من باشم.
از میان تمام چیزهایی که دیده ام
تنها تویی که
می خواهم به دیدن اش ادامه دهم
از میان تمام چیزهایی
که لمس کرده ام
تنها تویی که
می خواهم به لمس کردنش ادامه دهم
خنده ی نارنج طعمت را دوست دارم
چه باید کنم ای عشق؟
هیچ خبرم نیست
که رسم عاشقی چگونه بوده است
هیچ نمی دانم عشق های دیگر چه سان اند؟
من با نگاه کردن به تو
با عشق ورزیدن به تو زنده ام
عاشق بودن ، ذات من است…
مطلب مشابه: اشعار محمود درویش (40 شعر فوق العاده زیبا و احساسی از شاعر معروف عرب)

دوستت دارم؛
تو را به عنوان چیزهای تاریکی
که باید دوست داشت، دوست دارم
در خفا، بین سایه و روح دوستت دارم
به عنوان گیاهی که هرگز نمی شکوفد
اما نور گلها را در خود پنهان کرده است
ممنونم بابت رایحه ای که در من پنهان است
که از عشق است
که از زمین بلند می شود
دوستت دارم
بی آنکه بدانم چگونه، کی و چرا
تو را بی شایبه دوست دارم
بی هیچ پیچیدگی و غروری
چرا که راهی جز این نیست