اشعار قیصر امین پور + مجموعه اشعار عاشقانه، کوتاه و بلند از این شاعر ایرانی

اشعار قیصر امین پور را برای شما دوستان قرار دادهایم. قیصر امینپور نویسنده و شاعر ایرانی بود. او یکی از شاعرانِ تأثیرگذار در دورهٔ انقلاب اسلامی و منتخب هفتمین همایشِ چهرههای ماندگار در سال 1387 است. او برگزیدهٔ اولین دوره جشنواره بینالمللی شعر فجر در بخشِ آئینی بود. امینپور را میتوان یکی از چندین شاعر برجستهٔ پس از انقلاب 57 دانست.
اشعار زیبا از قیصر امین پور
ناودان ها شُر شُر باران بی صبری است
آسمان بی حوصله، حجم هوا ابری است
کفشهایی منتظر در چارچوب در
کوله باری مختصر لبریز بیصبری است
پشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری است
و سرانگشتی به روی شیشه های مات
بار دیگر می نویسد: ” خانه ام ابری است “
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارثِ پدر ما را اندوه مادرزاد
تمام حجم قفس را شناختیم بس است
بیا به تجربه در آسمان پری بزنیم
آواز عاشقانهی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمیکند
تنها بهانهی دل ما در گلو شکست
آواز عاشقانهی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمیکند
تنها بهانهی دل ما در گلو شکست
دوباره پلک دلم می پرد ، نشانه ی چیست ؟
شنیده ام که می آید کسی به مهمانی 🙃
کسی که سبزتر است از هزار بار بهار
کسی ، شگفت کسی ، آن چنان که می دانی
من به چشمهای بیقرارِ تو
قول میدهم:
ریشههای ما به آب
شاخههای ما به آفتاب میرسد،
ما دوباره سبز میشویم 🙃
موجیم و وصل ما از خود بُریدن است
ساحل بهانهایست رفتن رسیدن است
با گریه های یکریز
یکریز،
مثل ثانیه های گریز
با روزهای ریخته
در پای باد
با هفته های رفته
با فصل های سوخته
با سالهای سخت
رفتیم و
سوختیم و
فرو ریختیم
با اعتماد خاطره ای در یاد
اما
آن اتفاق ساده نیفتاد …!
مطلب مشابه: اشعار مریم حیدر زاده {25 شعر بلند و کوتاه از شاعر نابینای ایرانی}
این روز ها که
میگذرد
شادم
که میگذرد 🙃

در تمام طول این سفر اگر
طول و عرض صفر را
طی نکرده ام
در عبور از این مسیر دور
از الف اگر گذشته ام
از اگر اگر به یا رسیده ام
از کجا به ناکجا…
یا اگر به وهم بودنم
احتمال داده ام
باز هم دویده ام
آنچنان که زندگی مرا
در هوای تو
نفس نفس
حدس می زند
هر چه می دوم
با گمان رد گام های تو
گم نمی شوم
راستی
در میان این همه اگر
تو چقدر بایدی! 🙃
تو به فکر منی همیشه و من
تا به “تو” فکر میکنم
هستم
اشعار عاشقانه قیصر امین پور
تویی بهانهی آن ابر ها که میگریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
بعد از این در دلِ من، شوقِ رهایی هم نیست
این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن 🙃
گرچه چون موج مرا شوق زخود رستن بود
موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود
یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر
بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود
خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما
خواستن ها همه موقوف توانستن بود
کاش از روز ازل هیچ نمی دانستم
که هبوط ابدم در پی دانستن بود
چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
همه ی طول سفر یک چمدان بستن بود
قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر ساده ام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار ایستادهام
و همچنان
به نردههای ایستگاه رفته
تکیه دادهام …!

شعر بلند قیصر امین پور
با تيشه ی خيـــــــال تراشيده ام تو را
در هر بتی كه ساخته ام ديده ام تو را
از آسمــان بــه دامنــــم افتاده آفتاب؟
يا چون گل از بهشت خدا چيده ام تو را
هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ
من از تمــــام گلهـــــــا بوييده ام تــــو را
رويای آشنای شب و روز عمــــر من!
در خوابهای كودكی ام ديده ام تو را
از هــــر نظر تــــــــو عين پسند دل منی
هم ديده، هم نديده، پسنديده ام تو را
زيباپرستیِ دل من بی دليل نيست
زيـــرا به اين دليل پرستيده ام تو را
با آنكه جـز سكوت جوابم نمی دهی
در هر سؤال از همه پرسيده ام تو را
از شعر و استعـــاره و تشبيه برتــــری
با هيچكس بجز تو نسنجيده ام تو را…!
آواز عاشقانهی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمیکند
تنها بهانهی دل ما در گلو شکست
یخواهمت چنانکه شبِ خسته خواب را
میجویمت چنانکه لبِ تشنه آب را
محو تو ام چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیدهدمان آفتاب را
بیتابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایسته ای چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی، میآفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
شعرهایی از قیصر امین پور
تا نسوزم
تا نسوزانم
تا مبادا بی هوا خاموش…
پس چگونه
بیامان روشن نگه دارم
سالها این پارهْ آتش را
در کف دستم؟
تا بدانم همچنان مستم!
دل در خیال رفتن و من فکر ماندن
او پخته ی راه است و من خامِ رسیدن

دو دستم ساقه سبز دعایت
گـل اشـکم نثـار خاک پایـت
دلم در شاخه یاد تو پیچیـد
چو نیلوفر شکفتـم در هوایت
به یادت داغ بـر دل مـی نشانـم
ز دیده خون به دامن می فشانم
چو نــی گر نالم از سوز جـدایـی
نیستان را به آتش می کشانم
به یادت ای چـراغ روشـن مـن
ز داغ دل بسوزد دامـن مـن
ز بس در دل گل یادت شکوفاست
گرفتـه بـوی گـل پیــراهن مـن
همه شب خواب بینم خواب دیدار
دلـی دارم دلـی بـی تـاب دیدار
تو خورشیدی و من شبنم چه سازم
نه تـاب دوری و نه تاب دیــدار
سـری داریـم و سـودای غـم تـو
پـری داریـم و پــروای غم تـو
غمت از هر چه شادی دلگشاتـر
دلـی داریـم و دریــای غم تو
ز بس در دل گلِ یادت شکوفاست
گرفته بوی گل پیراهنِ من
چنان داغ دل، داغ دل دیده ام
که حال خود از لاله پُرسیده ام
به هر جا چمن در چمن، گل به گل
همان مُهر داغ تو را دیده ام
کدامین چمن را گل از گل شکفت
کز آن بوی نام تو نشنیده ام؟
به بوی تو، تنها به بوی تو بود
که هر جا گلی دیده ام، چیده ام
دلم را به هر آب و آتش زدم
که چون شمع در گریه خندیده ام
همه هفت بندم همین یک نواست
چو نی در هوای تو نالیده ام
ز راز دلم باد بویی نبرد
که چون غنچه سربسته خندیده ام
ز باغ دلم یک بغل پر غزل
برای گل روی تو چیده ام
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره -پچ پچ- کرد
چک چک، چک چک… چکار با پنجره داشت؟!
مطلب مشابه: اشعار محمود درویش (40 شعر فوق العاده زیبا و احساسی از شاعر معروف عرب)
جز اینم آرزویی نیست؛
هر چه هستی باش
اما
باش …! ❤️
حرف های ما هنوز نا تمام …
تا نگاه می کنی ؛
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود …!