شعر وطن | گزیده ای از شعرهای زیبا در مورد ایران و افتخار به کشور ایران
شعر با موضوع وطن، میهن و کشورمان ایران
در این قسمت تاپ ناز چند شعر وطن برای ایران و میهن را گردآوری کرده ایم. ایران یکی از کشورهای کهن با تاریخی غنی است که مفاخر و شاعران زیادی هم داشته است. این هنرمندان و شاعران در وصف وطن و کشور ایران و به دلیل حس میهن پرستی اشعاری را سروده اند. در این مطلب نمونه از اشعار مام میهن و در ستایش کشور ایران را گردآوری کرده ایم.

سروِ چَمانِ من چرا میلِ چمن نمیکند؟
همدمِ گل نمیشود یادِ سَمَن نمیکنددی گِلِهای ز طُرِّهاش کردم و از سرِ فُسوس
گفت که این سیاهِ کج، گوش به من نمیکندتا دلِ هرزه گَردِ من رفت به چینِ زلفِ او
زان سفرِ درازِ خود عزمِ وطن نمیکندپیشِ کمانِ ابرویش لابه همیکنم ولی
گوش کشیده است از آن گوش به من نمیکندبا همه عطفِ دامنت آیدم از صبا عجب
کز گذرِ تو خاک را مُشکِ خُتَن نمیکندچون ز نسیم میشود زلفِ بنفشه پُرشِکَن
وه که دلم چه یاد از آن عَهدْشِکَن نمیکنددل به امیدِ رویِ او همدمِ جان نمیشود
جان به هوایِ کویِ او خدمتِ تن نمیکندساقیِ سیم ساقِ من گر همه دُرد میدهد
کیست که تن چو جامِ مِی جمله دهن نمیکند؟دستخوشِ جفا مَکُن آبِ رُخَم که فیضِ ابر
بیمددِ سِرشکِ من دُرِّ عَدَن نمیکندکُشتهٔ غمزهٔ تو شد حافظِ ناشنیده پند
تیغ سزاست هر که را دَرد سخن نمیکند
متن آهنگ ایران جوان سالار عقیلی
نام جاوید وطن
صبح امید وطن
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
وطن ای هستی من
شور و سرمستی من
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
بشنو سوز سخنم
که هم آواز تو منم
همهی جان و تنم
وطنم وطنم وطنم وطنم
بشنو سوز سخنم
که نواگر این چمنم
همهی جان و تنم
وطنم وطنم وطنم وطنم
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه شاد و خوش و نغمه زنانز صلابت ایران جوان
به اصالت ایران کهن
ز صلابت ایران جوان
بیژن ترقی
***
که ایران بهشت است یا بوستان
همی بوی مشک آید از بوستانسپندار پاسبان ایران تو باد
ز خرداد روشن روان تو بادندانی که ایران نشست من است
جهان سر به زیر دست من استهنر نزد ایرانیان است و بس
ندادند شیر ژیان را به کسهمه یکدلانند و یزدان شناس
به نیکی ندارند از بد هراسدریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شودهمه جای جنگی سواران بدی
نشستنگه شهریاران بدیچو ایران نباشد تن من مباد
بر این بوم و بر زنده یک تن مبادهمه روی یکسر به جنگ آوریم
جهان بر بد اندیش تنگ آوریمز بهر بر و بوم و پیوند خویش
زن و کودک و خرد و فرزند خویشهمه سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
شعر فردوسی درباره وطن
ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست ِ منست
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندادند شیر ژیان را بکس
همه یکدلانند یزدان شناس
به نیکی ندارند از بد هراس
چنین گفت موبد که مرد بنام
به از زنده دشمن بر او شاد کام
اگر کُشت خواهد تو را روزگار
چه نیکو تر از مرگ در کار زار
همه روی یکسر بجنگ آوریم
جهان بر بد اندیش تنگ آوریم
چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
چه سر سبز است این شهر و چه زیباست
زهر جا نغمه ای اینگونه بر پاست
کشیده سرد کوهش سر به افلاک
توگویی آسمانش کرده صد چاک
شعر شاعران معاصر درباره ایران
ایران…
فدای اشک و خنده تو
دل پر و تپنده تو
فدای حسرت و امیدت
رهایی رمنده تو
اگر دل تو را شکستند
تو را به بند کینه بستند
چه عاشقان بینشانی
که پای درد تو نشستند
کلام شد گلوله بارانبه خون کشیده شد خیابان
ولی کلام آخر این شد
که جان من فدای ایران
تو ماندی و زمانه نو شد
خیال عاشقانه نو شد
هزار دل شکست و اخر
هزارو یک بهانه نو شد
به خاک خسته تو سوگند
به بغض خفته دماوند
که شوق زنده ماندن من
به شادی تو خورده پیوند
افشین یداللهی
***
مطلب مشابه: جملات در مورد وطن + متن های زیبا در مورد وطن و وطن دوستی ایران
وطنم تنم چه باشد که بگویمت تنی تو
که تو جانی و سراپا همه جان روشنی تووطنم تو بوی باران به شب ستاره باران
که خوشی و خوشترینی به مذاق میگسارانمن اگر سروده باشم وطنم تو شعر نابی
من اگر ستاره باشم وطنم تو آفتابیوطنم ، وطنم، وطنم ایران
همه جانی به تنم وطنم ایرانوطنم خوشا نسیمت که وزدنش گل از گل
وطنم خوشا شمیمت که دمیدنش تغزلوطنم که شعر حافظ شده وصله تن تو
که شکفته شعر سعدی به بهار دامن تووطنم درودی از من به تو به عاشقانت
که سپرده ام به پیکت به نسیم مهربانتایران من ،ایران من
ای مهر تو برجان منحسین منزوی
ای سلامم، ای سرودم
ای نگهبان وجودم
ای غمم تو، شادی ام تو
مایه آزادی ام تو
ای وطن!
ای دلیل زنده بودن
ای سرودی صادقانه
ای دلیل زنده ماندن
جانپناهی جاودانه
ای وطن!
همچو رویش در بهاران
همچو جان در هر بدن
مثل بوی عطر گلها
مثل سبزی چمن
ای وطن!
مثل راز شعر حافظ
مثل آواز قناری
همچو یاد خوش ترین ها
همچو باران بهاری
ای وطن!
مثل غم در مرگ مادر
مثل کوهٍ غُصه هایی
مثل سربازان عاشق
قهرمان قصه هایی
ای وطن!
همچو آواز بلندی
از بلندیهای پاک
باغروری، با گذشتی
با وفایی همچو خاک
ای وطن!
نادر ابراهیمی
***
وطنم، وطنم، وطنم
بشنو ز دلم سخنم
اگر از بر جان گذرم
نرود وطن از نظرم
تو چو پرتو جان منیتو سرای امان منی
به خدا ز تو دل نکنم
وطنم وطنم وطنم
برای آزادی تو، آبادی تو سر می سپارمامید بهروزی تو، پیروزی تو، در سینه دارم
سرباز رزم آفرینم، در سنگر حق، مرد پیکارم
چو باشد هوای حق در سرم
به محراب خون نماز آورم
که در خون شوم شناور
قسم بر شهید هم سنگرم
نپویم بجز ره رهبرم
نجویم طریق دیگر
وطنم، وطنم، وطنم
بشنو ز دلم سخنم
اگر از بر جان گذرم
نرود وطن از نظرم
حمید سبزواری
وطنم، ایران من، جانم فدایت میکنم
روز و شب بر اقتدارت من دعایت میکنمروز مرگم لحظههای رفتنم از این دنیا
با تمام عشق و ایمان من صدایت میکنمتیرگیها میزدایم از وجودت ای وطن
با تمام هستی خود من صفایت میکنمنام زیبای تو را با خون خود جان میدهم
دست دشمن بشکنم از غم رهایت میکنمبا شهیدان عهد میبندم که تا ما زندهایم
اقتدارت را شکوفا، گل هوایت میکنم
متن وطنم ایران فرشاد جمالی
وطنم، تنم چه باشد که بگویم تنی تو
که تو جانی و سراپا همه جان روشنی تو
وطنم تو بوی باران
به شب ستاره باران
که خوشی و خوش ترینی به مذاق می گساران
وطنم، وطنم ایران
همه جانی به تنم
وطنم ایران
من اگر سروده باشم، وطنم تو شعر نابی
من اگر ستاره باشم، وطنم تو آفتابی
وطنم، وطنم ایران
همه جانی به تنم، وطنم ایران
وطنم که شعر حافظ شده وصله ی تن تو
که شکفته شعر سعدی به بهار دامن تو
وطن یعنی ایران علیرضا عصار
وطن یعنی همه آب و همه خاک
وطن یعنی همه عشق و همه پاک
به گاه شیر خواری گاهواره
به دور درد پیری عین چاره
وطن یعنی پدر مادر نیاکان
به خون و خاک بستن عهد و پیمان
وطن یعنی هویت اصل ریشه
سر آغاز و سر انجام و همیشه
ستیغ و صخره و دریا و هامون
ارس زاینده رود اروند کارون
وطن یعنی سرای ترک تا پارس
وطن یعنی خلیج تا ابد فارس
وطن یعنی دو دست از جان کشیدن
به تنگستان و دشتستان رسیدن
زمین شستن ز استبداد و از کین
به خون گرم در گرمابه فین
وطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن
وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت
وطن یعنی گذشته حال فردا
تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا یعنی ایران
وطن یعنی رهایی ز آتش و خون
خروش کاوه و خشم فریدون
وطن یعنی زبان حال سیمرغ
حدیث جان زال و بال سیمرغ
سپاه جان به خوزستان کشیدن
شهادت را به جان ارزان خریدن
نماز خون به خونین شهر خواندن
مهاجم را ز خرمشهر راندن
وطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن
وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت
وطن یعنی گذشته حال فردا
تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا یعنی ایران

ایران خاک دلیران
ای خطه ایران مهین، ای وطنم
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من
آبی قلب تو خلیج فارس و هرمز
سینه به سینه ات سلسله کوه البرز
وسعت نام تو، وسعت نام خورشید
جلوه ی خاک تو، قرمز و سبز و سپید
این نه منم من، نه من منم من
ذره خاک وطنم من
ایران خاک دلیران، ایران غرش شیران
ایران همیشه جاویدان
شبنمی از جنگل شمال، ایرانی
دیده به دریایی از کمال، ایرانی
محو جمیلی از آن جمال، ایرانی
ایرانی پهلوان، ایرانی مهربان، ایران وطن من
ایرانی قهرمان، ایرانی پهلوان
از ارس تا خلیج وطن من
خون سیاوش، کمان آرش
مهد شهیدان، غرور آتش
خانه ایمان به لطف یزدان
ایران خاک دلیران، ایران غرش شیران
ایران همیشه جاویدان
رستم و سهراب قصه ها، ایرانی
شیرین و فرهاد عاشقا، ایرانی
اهل وفا صلح و صفا، ایرانی
ایرانی مهربان، ایرانی قهرمان
ایران، وطن من
این نه منم من، نه من منم من
ذره خاک وطنم من
ایران خاک دلیران، ایران غرش شیران
ایران همیشه جاویدان

تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم مهدی اخوان ثالث
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
تو را ای کهن پیر جاوید برنا
تو را دوست دارم، اگر دوست دارم
تو را ای گرانمایه، دیرینه ایران
تو را ای گرامی گهر دوست دارم
تو را ای کهن زاد بوم بزرگان
بزرگ آفرین نامور دوست دارم
هنروار اندیشهات رخشد و من
هم اندیشهات، هم هنر دوست دارم
اگر قول افسانه، یا متن تاریخ
وگر نقد و نقل سیر دوست دارم
اگر خامه تیشهست و خط نقر در سنگ
بر اوراق کوه و کمر دوست دارم
وگر ضبط دفتر ز مشکین مرکب
نئین خامه، یا کلک پر دوست دارم
گمانهای تو چون یقین میستایم
عیانهای تو چون خبر دوست دارم
به جان، پاک پیغمبر باستانت
که پیریست روشننگر دوست دارم
سه نیکش بهین رهنمای جهان است
مفیدی چنین مختصر دوست دارم
ابرمرد ایرانیی راهبر بود
من ایرانی راهبر دوست دارم
نه کشت و نه دستور کشتن به کس داد
ازینروش هم معتبر دوست دارم
من آن راستین پیر را گر چه رفته است
از افسانه آن سوی تر دوست دارم
هم آن پور بیداردل بامدادت
نشابوری هورفر دوست دارم
فری مزدک آن هوش جاوید اعصار
که ش از هر نگاه و نظر دوست دارم
دلیرانه جان باخت در جنگ بیداد
من آن شیردل دادگر دوست دارم
جهانگیر و داد آفرین فکرتی داشت
فزونترش زین رهگذر دوست دارم
ستایش کنان مانی ارجمندت
چو نقاش و پیغامور دوست دارم
هم آن نقش پرداز ارواح برتر
هم ارژنگ آن نقشگر دوست دارم
همه کشتزارانت، از دیم و فاراب
همه دشت و در، جوی و جر دوست دارم
کویرت چو دریا و کوهت چو جنگل
همه بوم و بر، خشک و تر دوست دارم
شهیدان جانباز و فرزانه ات را
که بودند فخر بشر دوست دارم
به لطف نسیم سحر روحشان را
چنان چون ز آهن جگر دوست دارم
هم افکار پرشورشان را که اعصار
از آن گشته زیر و زبر دوست دارم
هم آثارشان را، چه پند و چه پیغام
و گر چند سطری خبر دوست دارم
من آن جاودان یاد مردان که بودند
به هر قرن چندین نفر دوست دارم
همه شاعران تو وآثارشان را
به پاکی نسیم سحر دوست دارم
ز فردوسی، آن کاخ افسانه کافراخت
در آفاق فخر و ظفر دوست دارم
ز خیام، خشم و خروشی که جاوید
کند در دل و جان اثر دوست دارم
ز عطار، آن سوز و سودای پر درد
که انگیزد از جان شرر دوست دارم
وز آن شیفته شمس، شور و شراری
که جان را کند شعلهور دوست دارم
ز سعدی و از حافظ و از نظامی
همه شور و شعر و سمر دوست دارم
خوشا رشت و گرگان و مازندرانت
که شان همچو بحر خزر دوست دارم
خوشا حوزه شرب کارون و اهواز
که شیرین ترینش از شکر دوست دارم
فری آذرآبادگان بزرگت
من آن پیشگام خطر دوست دارم
صفاهان نصف جهان تو را من
فزونتر ز نصف دگر دوست دارم
خوشا خطه نُخبهزای خراسان
ز جان و دل آن پهنهور دوست دارم
زهی شهر شیراز جنت طرازت
من آن مهد ذوق و هنر دوست دارم
بر و بوم کُرد و بلوچ تو را چون
درخت نجابت ثمر دوست دارم
خوشا طرف کرمان و مرز جنوبت
کهشان خشک و تر، بحر و بر دوست دارم
من افغان همریشهمان را که باغیست
به چنگ بتر از تتر دوست دارم
کهن سُغد و خوارزم را با کویرش
کهشان باخت دوده قجر دوست دارم
عراق و خلیج تو را چون ورازورد
که دیوار چین راست در، دوست دارم
هم ارّان و قفقاز دیرینهمان را
چو پوری سرای پدر دوست دارم
چو دیروز افسانه، فردای رویات
به جان این یک و آن دگر دوست دارم
هم افسانهات را، که خوشتر ز طفلان
برویاندم بال و پر، دوست دارم
هم آفاق رویاییات را که جاوید
در آفاق رویا سفر دوست دارم
چو رویا و افسانه، دیروز و فردات
به جای خود این هر دو سر دوست دارم
تو در اوج بودی، به معنا و صورت
من آن اوج قدر و خطر دوست دارم
دگر باره برشو به اوج معانی
کهت این تازه رنگ و صور دوست دارم
نه شرقی، نه غربی، نه تازی شدن را
برای تو، ای بوم و بر دوست دارم
جهان تا جهان است، پیروز باشی
برومند و بیدار و بهروز باشی

اشعار زیبا در مورد ایران و وطن و مهین
اي وطن اي مادر تاريخ ساز
اي مرا بر خاک تو روي نيازاي کوير تو بهشت جان من
عشق جاويدان من ايران مناي ز تو هستي گرفته ريشه ام
نيست جز انديشه ات انديشه امآرشي داري به تير انداختن
دست بهرامي به شير انداختنکاوه آهنگري ضحاک کش
پتک دشمن افکني ناپاک کشرخشي و رستم بر او پا در رکاب
تا نبيند دشمنت هرگز به خوابمرزداران دليرت جان به کف
سرفرازن سپاهت صف به صفخون به دل کردند دشت ونهر را
بازگرداندند خرمشهر رااي وطن اي مادر ايران من
مادر اجداد و فرزندان منخانه من بانه من توس من
هر وجب از خاک تو ناموس مناي دريغ از تو که ويران بينمت
بيشه را خالي ز شيران بينمتخاک تو گر نيست جان من مباد
زنده در اين بوم و بر يک تن مبادوطن يعني همه آب و همه خاک
وطن يعني همه عشق و همه پاکبه گاه شير خواري گاهواره
به دور درد پيري عين چارهوطن يعني پدر مادر نياکان
به خون و خاک بستن عهد و پيمانوطن يعني هويت اصل ريشه
سر آغاز و سر انجام و هميشهستيغ و صخره و دريا و هامون
ارس زاينده رود اروند کارونوطن يعني سراي ترک تا پارس
وطن يعني خليج تا ابد فارسوطن يعني دو دست از جان کشيدن
به تنگستان و دشتستان رسيدنزمين شستن ز استبداد و از کين
به خون گرم در گرمابه فينوطن يعني اذان عشق گفتن
وطن يعني غبار از عشق رفتنوطن يعني هدف يعني شهامت
وطن يعني شرف يعني شهادتوطن يعني گذشته حال فردا
تمام سهم يک ملت ز دنياوطن يعني چه آباد و چه ويران
وطن يعني همين جا يعني ايرانوطن يعني رهايي ز آتش و خون
خروش کاوه و خشم فريدونوطن يعني زبان حال سيمرغ
حديث جان زال و بال سيمرغسپاه جان به خوزستان کشيدن
شهادت را به جان ارزان خريدننماز خون به خونين شهر خواندن
مهاجم را ز خرمشهر راندنوطن يعني اذان عشق گفتن
وطن يعني غبار از عشق رفتنوطن يعني هدف يعني شهامت
وطن يعني شرف يعني شهادتوطن يعني گذشته حال فردا
تمام سهم يک ملت ز دنياوطن يعني چه آباد و چه ويران
وطن يعني همين جا يعني ايران

شعر زیبای ایران
دلم از تنهایی تو
حتی یک نفس جدا نیستگله سر کن که می دونم
گله هات یکی دوتا نیستای وطن ای ریشه من
عشق من اندیشه منگور من گهواره من
قلب پاره پاره منبگو از اونا که رفتن
تو رو بی صدا شکستنبگو از اونا که موندن
دلتو اینجا شکستنبا همه عذاب دیروز
دل به فردای تو بستنتوی این روزای خوب هم
میبینی که با تو هستناما من نه اهل سودام
نه به فکر ترک اینجاماهل تو از ریشه تو
خاک تو خون تو رگهام
در این قسمت شعرهای زیبا در مورد وطن را خواندید. با جستجو کردن وطن در سایت می توانید دیگر مطالب در مورد کشور عزیزمان ایران را ببنید.