مجله تاپ‌ناز‌

انشا در مورد امام رضا + چند انشا با موضوع امام رضا (ع) برای پایه های مختلف تحصیلی

انشا درباره امام رضا

در این مطلب چند انشا درباره امام رضا (ع) و امام هشتم برای پایه های مختلف تحصیلی دبستان به صورت کوتاه و بلند را آماده کرده ایم. یکی از موضوعات انشای محبوب برای کودکان، انشا با موضوع امام هشتم شیعیان می باشد.

انشاء با موضوع اخلاق امام رضا (ع)

او بسیار به مستمندان رسیدگى مى ‏کرد. به دادن صدقه به ویژه در شبهاى تار و به صورت پنهانى بسیار مبادرت مى ‏کرد. با خدمتگزارانش کنار یک سفره مى‏ نشست و غذا مى‏ خورد.

هیچ فرقى میان غلامان و اشراف و اقوام و بیگانگان نمى‏ گذاشت، مگر براساس تقوا. همواره متبسم و خوش‏رو بود. بهترین بخش غذاى خود را قبل از تناول، براى گرسنگان جدا مى ‏ساخت. با فقرا مى ‏نشست. در تشییع جنازه شرکت مى‏ جست.

خدمتکارى را که مشغول خوردن غذا بود، به خدمت فرا نمى‏ خواند. با صداى بلند و با قهقهه هرگز نمى‏ خندید. رفع نیاز مؤمنان و گره‏ گشایى از ایشان را بر دیگر کارها مقدّم مى‏ داشت. روى حصیر مى‏ نشست. قرآن زیاد تلاوت مى‏ کرد. با گفتارش دل کسى را نرنجانید.

سخن هیچ کس را ناتمام نمى‏ گذاشت و نمى‏ شکست. هیچ نیازمندى را تا حد امکان رد نکرد. پاى خود را هنگام نشستن در حضور دیگران دراز نمى‏ کرد. در حضور دیگران همواره از دیوار فاصله داشت و هیچ گاه تکیه نزد.

همواره یاد خدا بر زبان جارى داشت. از اسراف و تبذیر سخت پرهیز داشت. به مسافرى که پول خود را تمام و یا گم‏کرده بود، بدون چشم داشت، هزینه سفر مى‏ داد.

در دادن افطارى به روزه‏ داران کوشا بود. به عیادت بیماران مى ‏رفت. در معابر عمومى، آب دهان خود را نمى ‏انداخت. از میهمان شخصا پذیرایى مى ‏کرد. هنگامى که بر جمعى کنار سفره وارد مى ‏شد، اجازه نمى ‏داد تا براى احترام وى از جاى برخیزند.

به سخن دیگران که وى را مورد خطاب قرار داده، از او پرسشى داشتند، با دقت کامل گوش مى‏ داد. خویش را به بوى خوش معطر مى‏ کرد، به خصوص براى نماز.

به نظافت جسم و لباس به ویژه موى سر توجّه داشت. قبل از غذا دست‏ها را مى ‏شست و با چیزى خشک نمى ‏کرد، بعد از غذا نیز انها را مى‏ شست و با حوله‏اى خشک مى‏ کرد.

اگر غذایى از حد نیاز زیاد مى ‏آمد، آنرا هرگز دور نمى‏ ریخت. در حضور دیگران به تنهایى چیزى نمى‏ خورد.

بسیار بردبار و شکیبا بود. کارگرى را که به مبلغ معین اجیر مى‏ کرد، در پایان افزون بر مزدش به او عطا مى‏ کرد. با همگان با رافت و خوشرویى روبرو مى ‏شد. بسیار فروتن بود.

به فقرا و بیچارگان بسیار مى‏ بخشید و آنرا براى خود پس انداز مى‏ دانست. این همۀ که یاد شد، بى‏گمان خوشه ‏اى از خرمن شخصیت اخلاقى آن امام بزرگ است و نه تمام.

انشا زیبا در مورد امام رئوف امام رضا علیه السلام

نام زیبایت قرن هاست بر تارک تاریخ سرزمینم،چون کوه نور می درخشد وعطر نفس هایت تا همیشه ،مشام جانم را می نوازد،نام تو گرمی بخش وجود یخ زده ام می شود وتلالو یادت وشمیم ذکرت،خون سبز را در رگ هایم به جریان در می آورد .به من بگو کدامین نسیم است که دل انگیز ترین نسیم کوی تو باشد وکدام جاری زلال زندگی زلال تر از نیم نگاه تو؟ کدام غریبی آشناتر از تو وکدام ضامنی معتبرتر؟

خاک پایت را بر سرم بتکان که محتاج آنم برای توتیای دیدگان ،تا سویی بگیرند وجلوه ای ازجمالت را احساس کنند.

ای امام رئوف !!!

جدول متقاطع لحظه هایم را با دوستی ،عشق وزیارت تو پر می کنم وبا چنته ای ازآرزوها منتظر می مانم تا بطلبی مرا با همه ی روسیاهیم ،تا که زنگار دل به خاک کویت بسایم وکفتروار برگرد حرمت بچرخم،سنگفرش صحنت را آماج بوسه های استغفار کرده،تا شاید قدحی از شراب وصل خود به من بچشانی وضمانتم کنی یا ضامن آهو … که من آهوی رمیده از بند شیطانم.

**

انشا در مورد امام رضا + چند انشا با موضوع امام رضا (ع) برای پایه های مختلف تحصیلی

انشا درباره سخاوت امام رضا

يسع ‏بن حمزه مى‏گويد: من در مجلسى با حضرت رضا«ص» مشغول صحبت بودم و عده زيادى هم براى پرسش از مسائل حلال و حرام جمع شده بودند. كه مردى بلند قامت و گندمگون داخل شد و درود كرد و عرضه داشت:

من دوستى از دوستداران شما و نياکان شما هستم و از حج مى‏ آيم، زاد و توشه‏ ام گمشده اگر ممكن است كمكى بفرمائيد كه من به شهرم برسم كه اين نعمتى است بر من از جانب خداى تعالى، پس چون به شهرم رسيدم آن را از جانب شما صدقه مى‏ دهم چون من احتياجى به صدقه ندارم. حضرت فرمود: بنشين، خدا تو را رحمت كند. حضرت رو كردند به مردم و با انها سخن گفتند تا وقتى كه متفرق شدند و فقط آن مرد و من و سليمان جعفرى و خيثمه باقى مانديم.

حضرت فرمود، اجازه مى‏ دهيد من به داخل منزل بروم؟ بلند شدند و داخل رفتند و بعد از لحظاتى آمدند پشت در و دست مبارک خودرا از بالاى در خارج كردند و فرمودند: كجاست آن مرد خراسانى؟ آن مرد گفت: بله اينجا هستم. حضرت فرمود: اين دويست دينار را بگير و كار خودرا انجام بده و به آن متبرك شو و از طرف من هم لازم نيست صدقه دهى، بيرون برو كه من ترا نبينم و تو مرا نبينى. آن مرد خارج شد.

وقتى حضرت آمدند، سليمان گفت فدايت شوم شما كه عطاى وافر و زيادى به اين مرد فرموديد چرا روى نازنين خودرا از او پوشانديد؟ حضرت فرمود، تا مبادا ذلت سؤال را در چهره‏ اش ببينم. آيا مگر نشينده ‏اى كه رسول خدا«ص» فرمود: هر كس حسنه و كار نيك خودرا مستور بدارد، برابر است با هفتاد حج و هر كس سيئه و كار زشت خودرا آشكار كند خوار مى‏شود و هر كس زشتى خودرا بپوشاند و عمل خلافش را در پنهان انجام دهد بخشيده خواهد شد؟

مطلب مشابه: انشا در مورد نماز + 10 انشای مذهبی زیبای کوتاه و بلند با موضوع نماز

انشا و نامه ای دیگر به امام رضا

هوالمصور، السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

درود به آقای خوبم، درود به مولای عزیزم، درود به امام رئوف و مهربانم، درود به خورشید تابان خراسان، درود به گنبد طلاییت، درود به کبوترهای حرمت و درود به زائرهای عاشقت. قلم را روی کاغذ نهادم تا شاید اینبار قلم روی آن حرکت کند و خودش حرف هاي دل مرا به امام رضا بنویسد. هزاران بار نوشتم، هزاران بار گفتم، اما باز نشد. نتوانستم به قولی که به تو دادم وفا کنم، بگو چه کار کنم، کجای کارم اشتباه است .

هر وقت حاجتی دارم مهمان حرمت هستم آنقدر دخیل می بندم تا حاجتم روا شود. چقدر ماه هاي خدا عجیب است دوازده ماه به نیت دوازده امام، زیاد نمی‌توانم این را بگویم چون کار خدا با حکمت است و عقل ناقص و ناتوان من قادر به بیان آن نیست. محرم الحرام اجازه ي ورود به ماه حسین است تا ایشان اذن دخول ندهند قطره اشکی ریخته نمی‌شود و آخر صفر هم با شهادت غریب الغربا . واقعا غریب به چه معناست… غریبه کیست… ؟

غریب یعنی دور از میهن، دور از خانه … غریب از ریشه غرب ، بر وزن فعیل به معنای دور است. هنگامیکه مسلم وارد کوفه شد غریب بود، امام حسین در کربلا غریب بودو اما شما آقای من که غریب خراسان هستی . لحظه هاي آخر منتظر دیدن عزیز دلت بودی، چقدر زیبا نام جوادت را می بردی. وقتی سرت بر روی پایش بود چقدر آرام بودی، دست هاي گرم جوادت، وجود تو را روشن کرد با نگاهت فهماندی وقت رفتن و جدایی است. چه لحظه اي بود وداع آخرت.

اما چه بگویم از نیزه هاي شکسته، تیرهای در هم فرو رفته، شمشیرهای بالا رفته، بدن ارب اربای اکبر، خم شدن کمر حسین، ناله دل زینب، اشک چشم رقیه، … عجب حال و هوایی داشت وداع کربلا، مولای من آیا آن لحظه هم دیدن بدن پاره پاره اکبر دل حسین را آرام کرد؟

آیا سر وی را به دامن گرفت و بوسه بر پیشانی اکبر زد دلش روشن شد؟ چه بگویم که نتوانست روی پاهایش بایستد. خدایا حسین را مدد کن ،… یاری اش کن خدایا قوت قلبش زینب را برسان، …

هراسان کنار برادر آمد آرام دل زینب، نبینم خم شدن کمرت را، نبینم اشک چشمانت را، جان زینب حرفی بزن تا دلم آرام شود … هر وقت خواستم چیزی بگویم خجالت کشیدم بیان کنم، ابهت حرمت ، زیبایی بارگاهت، تقدس نگاهت مرا از گفتن حرفم درمانده کرد. چقدر زیباست گنبد زرد طلایی ات که از دور حکایت میکند دراین شهر عزیزی مهمان است. برق طلایی زرد گنبدت روشنی چشمم است.

پرچم روی حرمت نوازش صورتم است، صدای نقاره ها چنان در هوا پخش می‌شود که هر شخصی را مست تو می‌کند. و اما چه بگویم از زائران حرمت که با پای پیاده مسافت ها را طی می‌کنند و برای دیدنت لحظه شماری می‌کنند. عجب صفایی دارد پنجره فولادت که بارها ، بارها دلم رابه آن گره زدم و خواستم تا یاری ام کنی، من گدای در خانه ات هستم. نکند این گدا را رها کنی، یا امام رضا با دلم به سویت آمدم، آقا مرا می خری…؟

و اما از کاسه هاي طلایی سقا خانه ات که وجود مان را شاداب میکند، آبش، دل ما را جلا می‌دهد. مولای من، سرور من حرف هاي مرا می شنوي؟ هر بار که حرمت آمدم اذن دخولم باب الجواد بود ، جان مادرت زهرا دستم را بگیر، مرا کربلایی کن، عاشق و شیدای حسین کن. اذن ورود کربلا با امضای تو صادر می‌شود، رضا جان، عزیز دل زهرا بیا ضامن ما شو، اي ضامن آهو.

چقدر زیبا گفتی به شکارچی: اجازه بده که این آهو برود او مادر است بچه هایش منتظر هستند، من ضامن او می‌شوم. شکارچی سرش را پایین انداخت و گفت آقاجان مرا شرمنده نکنید من که هستم که شما از من مهلت میخواهید من وی را به حق شما آزاد می کنم. امام رضا، اي خورشید خراسان بتاب، که از تابیدنت دلمان روشن شود. دلم رابه پنجره ات، آقا ببین گره زدم، مولا نذار دست خالی از در خانه ات بروم.

تو را سوگند می‌دهم به وفای کفترای حرمت، همان کفترایی که هرروز دور حرمت میچرخند و بال هایشان رابه گنبدت می چسبانند، منم می‌خواهم کفتری باشم که تو من وهوا کنی. امام رضا اگر در نامه ي این حقیر خطایی دیدی خودت عفو کن. این نامه را از طرف همه ی ي زائرهای عاشقت که دلشان برای دیدن حرمت پر می زد نوشتم، چقدر دلمان می‌خواست اینروزها خراسان بودیم کنا پنجره فولادت تا صبح ذکر رضا می‌گرفتیم.

هر نامه جوابی دارد من هم منتظر جوابت هستم تا انشاالله مرا بعنوان خادمت قبول کنی. آخر کلامم رابا شعری از شاعری تمام میکنم که حقیقتا زیبا گفت:

دوست دارم صدات کنم توام منو صداکنی دوست دارم نگات کنم توام منو نگاه کنی

دل من زندونیه تویی که تنها می دونی قفس و وا کنی و پرنده رو رها کنی

قربون چشات برم از را ه دوری اومدم جای دوری نمیره اگه به من نگاه کنی

صد هزار دفعه شده پای ضریح زار می‌زنم تا دلت یه بار بسوزه دردمو دوا کنی

دوست دارم که از حالا تا صبح محشر همیشه من همش رضابگم توام من و رضا کنی

آقاجان این چند بیت شعر راکه نمیدانم شاعرش کیست تقدیم بشما می کنم. ان شاالله مورد قبول شما بشود برایمان دعا کنید که واقعا به دعای شما احتیاج داریم. رضا جان این نامه رابا عشق وجودم نوشتم که تقدیم شما می کنم که ان شاالله به دستتان برسد.

مطلب مشابه: انشا در مورد شهید + 4 انشای زیبا در مورد شهادت و مقام شهید

انشا در مورد امام رضا + چند انشا با موضوع امام رضا (ع) برای پایه های مختلف تحصیلی

انشا درباره شهادت امام رضا (ع)

قصه پر غصه شهادت امام رضا علیه السلام از زبان اباصلت هروی یار نزدیک امام رضا ( ع) می شنویم . اباصلت هروی می گوید: من در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم.

به من فرمود:« ای اباصلت! داخل این قبّه ای که قبر هارون است، برو و از چهار طرف آن کمی خاک بردار و بیاور.» من رفتم و خاک ها را آوردم. امام خاک‌ها را بویید و فرمود:« می‌خواهند مرا پشت سر هارون دفن کنند،

ولی در آنجا سنگی ظاهر می شود که اگر همه کلنگ‌های خراسان را بیاورند، نمی توانند آن را بکَنند.» و این سخن را در مورد بالای سر و پایین پای هارون فرمود.

بعد وقتی خاک پیش روی هارون یعنی طرف قبله هارون را بویید، فرمود:« این خاک، جایگاه قبر من است. » سپس فرمود:« ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم.

وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است.» فردا صبح، امام در محراب خود به انتظار نشست. بعد از مدتی مأمون غلامش را فرستاد که امام را نزد او ببرد.

امام به مجلس مأمون رفت و من هم به دنبالش بودم. در جلوی او طبقی از خرما و انواع میوه بود. خود مأمون خوشه ای از انگور به دست داشت که تعدادی از آن را خورده و مقداری باقی مانده بود.

با دیدن امام، برخاست و او را در آغوش کشید و پیشانی اش را بوسید و کنار خود نشاند. سپس آن خوشه انگور را به امام تعارف کرد و گفت:« من از این انگور بهتر ندیده ام.»

امام فرمود:« چه بسا انگورهای بهشتی بهتر باشد.» مأمون گفت:« از این انگور میل کنید.» امام فرمود:« مرا معذور بدار.» مأمون گفت:« هیچ چاره ای ندارید. مگر می خواهید ما را متهم کنید؟ نه. حتماً بخورید.»

سپس خودش خوشه انگور را برداشت و از آن خورد و آن را به دست امام داد. امام سه دانه خورد و بقیه اش را زمین گذاشت و فوراً برخاست. مأمون پرسید:« کجا می روید؟»

فرمود:« همان جا که مرا فرستادی.» سپس عبایش را به سر انداخت و به خانه رفت و به من فرمود:« در را ببند.» سپس در بستر افتاد.

انشا در مورد امام رضا علیه السلام

موضوع : نامه ای به امام رضا علیه السلام

سلام ای مولای من،

سلام ای ولی و سرپرست و یاور من،

سلام ای امام من ، سلام ای امام رضا

هزاران سال است که مردم برای زیارت مرقد مطهر تو به سوی مشهد مقدس می آیند و حتی برخی با وجود مسافت های بسیار طولانی به نزد تو برای دیدن آن ضریح مبارک و آن سرزمین با عظمت بهشتی ات می آیند و در نزد تو از گناهان توبه می کنند و با گریه کردن به حال خود، خود را از صافی ایمان می گذرانند تا خالص شوند. کاش ما هم دلی مانند آن ها داشتیم، اما ما آن قدر در اعماق غفلت خود فرو رفته ایم، که دیگر خود را هم از یاد برده ایم. الهی! ما را از این دریای غفلت نجات بده! برخی نیز با خلوص اشیا گانبهایی را به تو می بخشند؛

چرا که تو امام و سرپرست ما هستی.

چه بدند کسانی که به تو ظلم روا داشته اند آن ها خیال می کردند که تو با این وعده وعید ها دست از وظیفه ی بزرگ و آسمانی خود برمی داری، و به خواسته آنان تن می دهی اما تو چنین نکردی و در دل مردم جهان جا باز کردی و امروزه تو بارگاهی عظیم داری که بارگاهی است بسیار بزرگ و هر روز مسلمانان زیادی برای زیارت آن بار گاه با شکوهت می آیند، اما دشمنان تو که قصد نابود کردن تو را داشته اند چه شدند؟ آیا امروز آنان هم مانند تو بارگاهی دارند؟ مطمئنا جواب خیر است.

ما هر سال برای زیارت آن با شکوه می آییم و با عبادت و زیارت ضریح تو قصد پاک شدن از گناهان را داریم . یا امام رضا در نزد پروردگار یکتا ما را شفاعت کن تااز کده های نا درستمان بگذرد و توفیق عنایت فرما تا کار ها و کردار های خوبمان سنگین تر از کار و کردار بدمان باشد .

مطلب مشابه: انشا با موضوع هدف زندگی + مجموعه 4 انشا زیبا در مورد اهداف زندگی

انشا با موضوع آزاد درباره امام رضا، امام هشتم

امام رضا«ع» در یازدهم ذی قعده سال۱۴۸ه.ق در مدینه ي منوره بدنیا آمد. نام پدرش امام موسی کاظم«ع» که امام هفتم می‌باشد بود. و مادرش نجمه نام داشت. ایشان معلمی بود که به کودکان درس زندگی و اخلاق و علم و ادب می آموخت،ایشان طی مسافرتی به ایران وارد شدند ودر شهر مشهد به دست مامون به شهادت رسیدند. ودر همان جا برایش مرقدی طلایی و زیبا بنا نهادند و ازآن پس مشهد رابه نام مشهد مقدس خواندند.

زیرا که گنبد طلایی امام رضا«ع» آنجا را مقدس و متبرک کرده است .سالانه هزاران نفر از جای جای جهان اسلام به شهر مشهد می روند تا دستشان به زری آرامگاه امام برسد و از همانجا امام رضا راکه خیلی ها ضامن آهو مینامند برایشان در درگاه خداوند ضمانت کند تا حاجتشان روا شود. خیلی ها در اوج ناامیدی با دلی پر از امید از آنجا بازگشتند، خیلی ها معجزه میخواستند و خدا بازهم در لطفش را گشود و غیرممکن ها را ممکن ساخت.

زیرا که هیچ چیزی در درگاه خدا غیرممکن نیست، بلکه این خود ما هستیم که چیزی به اسم غیرممکن را در ذهن خود تداعی می‌کنیم و به آن شاخ و برگ میدهیم. امام رضا«ع» همیشه برای ما ودر ذهن ما یک اسطوره بوده است و همیشه آن رابه بزرگی نام می‌بریم. زیرا که هیچوقت کسی راکه به درگاهش امید بسته و طلب در درگاه خدا را کرده ناامید بازنگردانده است.

حرم امام رضا جایی است که خیلی از ماها خواستار دیدارش هستیم. مانند آهن ربایی دل ما رابه سمت خود می‌کشد زیرا که می‌دانیم آرامشی که در آن فضا پخش است غیر قابل مثال زدنی است، آن کبوترهای سفید، همه ی ي مردان و زنانی که تنها امیدشان اینست که با دلی سبک و شاد به خانه بازگردند و آن فضایی که همه ی دستها رابه سمت آسمان برده اند و از خدای خود طلب می‌کنند تا حاجتشان را روا کنند.

این فضا دل هر بی سر پناه و بی کس و پر درد رابه سمت خود میکشد زیرا که میدانند امام هم سرپناهشان میشود و همه ی کسشان. بعضی از آدم ها مثال زدنی نیستند زیرا که خدا تنها یک نفر ازآن را آفریده است. بعضی از انسانها توانایی این را دارند که دل پر از ناامیدت را سرشار از امید کنند تا با دستانی پر و لبانی خندان و دلی سبک از پیششان بازگردید. امام رضا«ع» یکی از این افراد است.

مطلب مشابه: انشا در مورد عشق به خدا و عشق الهی + انشا در مورد وطن

انشا درباره ولادت امام رضا (ع)

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع)، سلام بر تو که نامت علی است سلام بر تو ای خورشید آسمان فقاهت و عالم آل رسالت، سلام بر تو که پرستوی دل تنها گوشه ی حرم امن تو آشیانه می کند و شمع دل تنها در عطش خورشید نگاه تو می سوزد.

سلام بر تو که غنچه های راز و نیاز به دعای تو دریچه ی اجابت را می گشایند، تو که آیینه ی تمام نمای اخلاق و صفات پیامبری و گواهان راستین به بزرگی تو گواهند.

امشب حریم امن تو نورباران است… اینجا نور قرآن پرتو افکنده و ملائک بال در بال، گرد حرم محبت تو می چرخند. آری اینجا دارالامان مهر و وفاست. اینجا دارالسلام عشق و رضاست.

اینجا مروه و صفاست اینجا می توان از حریم روضه ی تو به عرش رسید ، می توان از خود به خدا پناه برد. اینجا سیل عاشقان را می توان دید که در برابر ضریح نورانی ات پروانه وار به دور شمع وجودت، بی تاب می گردند و زمزمه می کنند .

دست هایشان در مسیر ضریح در طلب پرواز است و چه زیبا گفته آن عزیز که: شور دعا پیچیده در عطر صدایش، نور بقا پاشیده در مهد صفایش بس که رضایت در نگاهش خانه کرده، نامیده حق- الحق چه زیبا-هم رضایش.

آری تو عاشقان ولایت را پناهگاهی از نور و امیدی و ناممکن های روزگار را نام مشکل گشای تو ممکن می سازد، تو آمدی تا سینه های سوخته از غربت و دل های خسته از گناه را نهایت آرزو باشی، تو آمدی تا تمام غریبان جهان را در تمام غربت ها امام غریبان باشی.

تو آن طبیبی که بیماران غریب عشق راکه کنار شفاخانه ی ضریحت دخیل معرفت بسته اند، می نوازی و درب شفاخانه ی پنجره ی فولادت به روی همه ی بیماران هدایت و سلامت باز است.

خوش آمدی امام رضا جانم … میلادت بر ما مبارک که امدی و پناه ما شدی …

حرمت جذب کننده ی دل هاست که همه روزه و همه ساله انبوهی از قلب های عاشق و دل های شیدا را به سوی خود می کشد. آری اینجا خاکریز عشق و دانشگاه معرفت است.

مولای من! تیر و کمان باز در دست صیاد نفس افتاده است فقط تو ضامن آهو هستی و من پناهنده به تو، پس لطف و کرامت و رضایت خود را نصیب من کن بیا و مرا رها نکن یا علی ابن موسی الرضا (ع)…

مطالب مشابه را ببینید!